اسلام؛ مؤید فعالیت های اقتصادی و تولید ثروت


در تفکر اسلامی، کار و تلاش برای تأمین معاش خانواده و کمک به رشد و اعتلای جامعه اسلامی از اهمیت شایانی برخوردار است؛ تا آنجا که کار و تلاش هم ردیف با عبادت و نزدیکی به خداوند قلمداد می شود. در همین راستا افراد کار آفرین و سرمایه داران اقتصادی که برای مردم به تولید ثروت، اشتغال و کار آفرینی می پردازند و رفاه و گشایش را برای بندگان خدا به ارمغان می آورند نیز از جایگاه رفیعی برخوردارند. متاسفانه در اکثر مواقع تلاش شده است تا با نگاه ناصحیح به امور دینی و ترویج تفکرات غلط در جامعه، هرگونه ثروت اندوزی، رفاه و کسب درآمد فراوان حاصل از تلاش اقتصادی مذموم قلمداد شده و سفیران توسعه اقتصادیدر کشور با تفکرات تنگ نظرانه طرد و مورد نکوهش قرار گیرند.

اهتمام به اقتصاد در اسلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است و آیات و روایات فراوانی درباره اهمیت فعالیت های اقتصادی - البته به صورت مشروع و خداپسندانه- نقل شده است. بنابراین، ضرورت دارد تا مسلمانان برای اعتلای جامعه اسلامی و ایجاد جامعه ای آباد و مملو از نشاط و سرزندگی تلاش کنند، و موانع رشد اقتصادی را برطرف سازند.

در این میان، یکی از موانع پیشرفت اقتصادی، در فرهنگ و تفکر مردم این آب و خاک، نگاه بد به جایگاه سرمایه داران، صاحبان ثروت و مکنت و افزایش ثروت در نرد آنهاست؛ تا جایی که گاه برای تأیید این تفکر غلط از آموزه های دینی به صورت نادرست استفاده می شود. در این راستا برآنیم تا با غور در آیات و روایات دینی، به بررسی جایگاه صحیح افزایش ثروت عمومی، تولید اقتصادی و ایجاد کار و رفاه اجتماعی پرداخته و ضرورت احترام به فعالیت های اقتصادی را تبیین نماییم. برای بررسی بهتر این موضوع، نگاه به موانع پیشرفت های اقتصادی ضروری است.


اهمیت کار و فعالیت اقتصادی 

کار و تلاش در امور دنیوی، از منظر قرآن جایگاه ویژه ای دارد؛ تا جایی که در آیه 80 از سوره"انبیاء"می خوانیم: 

"و علمناه صنعة لبوس لکم، لتحصنکم من بأسکم " یعنی"به او [داود] صنعت زره سازى را براى شما آموختیم، تا شما را در جنگ با یکدیگر حفظ کند..."

"علامه طباطبایی" در تفسیر" المیزان" در توضیح این آیه چنین نوشته است: 

ما صنعت زره سازى را به داوود تعلیم دادیم تا براى شما زره بسازد و شما به این وسیله از شدت فرود آمدن اسلحه بر بدن خود جلوگیرى کنید . این آیه بیان می کند که حضرت داوود (ع) صنعتگر بود و فایده صنعت وى تنها به خود او باز نمی¬گردید، بلکه سود اجتماعى نیز داشته است. 

مال و ثروت و زندگی دنیا از منظر اسلام، بی ارزش و بیهوده نیست. ثروت از منظر اسلام اگر در مجاری صحیح مورد استفاده قرار گیرد و با نیت پسندیده باشد، بسیار مطلوب است. در اینجا خالی از فایده نیست که نگاهی به جایگاه مال و فواید آن از منظر اسلام داشته باشیم:


1- ثروت و مال، مایه قوام زندگی

اسلام مال و ثروت را سبب قوام زندگی دنیوی می شمارد و اگر در برخی آیات و روایات می بینیم که از مال اندوزی نهی شده است، در واقع مقصود نهی از حریص بودن بر مال دنیا و نهی از اصل قرار دادنِ امور دنیوی و غافل شدن از امور معنوی و فضایل انسانی است. در آیه 5 از سوره "نساء" می خوانیم: "اموال خویش را - که خداوند مایه قوام و سامان یابى زندگى شما قرار داده است - به [دستِ] سفیهان ندهید".

در توضیح این آیه نقل شده است که مردى به امام صادق (ع) گفت: کسى مالى دارد و آن را تباه مى کند و آن مال از میان مى رود. نظر شما چیست؟ ایشان فرمودند: "مالت را حفظ کن که مایه قوام دین توست "، سپس آیه مذکور را قرائت فرمود.  

در ادامه می توان به حدیث پیامبر اسلام (ص) اشاره داشت که فرمودند: اگر نان نبود، نمی توانستیم نماز بخوانیم، نمی توانستیم روزه بگرفتیم و نمی توانستیم واجبات پروردگار بزرگ خود را انجام دهیم. 

این روایت به یک حقیقت انکار ناپذیر اشاره دارد که اموال دنیوی مایه قوام زندگی است و اعمال خداپسندانه نیز با بهره برداری از امکانات مادی حاصل می شود. 


2- ایجاد رفاه برای خانواده 

از دیدگاه اسلام، ایجاد رفاه برای خانواده امری شایسته و مطلوب است. امام کاظم (ع) فرمود: هر کس از راه حلال روزى بجوید تا آن را به مصرف خود و خانواده برساند، همچون مجاهد راه خداست.  

امام باقر (ع ) نیز در روایتی فرموده اند: هر کسى که براى بى نیازى از مردم و تلاش براى رفاه خانواده خود و نیکى کردن به همسایگان، رو به دنیا کند، روز قیامت در حالى خداى بزرگ را ملاقات مى کند که صورتى همچون ماه شب چهاردهم دارد.  

همچنین امام رضا (ع) نیز فرمودهاند: برای مرد سزاوار است که امکانات خانواده اش را توسعه دهد تا آنها آرزوی مرگ او نکنند. 


3- کمک به دیگران و کارهای عام المنفعه و خداپسندانه

امام علی (ع) در بصره، هنگام عیادت "علاء بن زیاد حارثى" (یکی از یارانش) با دیدن سراىِ بزرگ وى فرمود: خانه ای به این بزرگى را در دنیا براى چه مى خواهى، در صورتى که در آخرت بیشتر به آن نیاز دارى؛ اما مى توانى - در صورتى که بخواهى - با این سرا، سراى آخرت را به دست آورى؛ یعنى در آن از مهمانان پذیرایى کنى و به صله ارحام بپردازى و حقوق صاحبانِ حق را به دست آنان برسانى که در این صورت از این خانه به خانه آخرت خواهى رسید. 

از دیدگاه اسلام، مال دنیا می تواند یاور خوبی براى به دست آوردن آخرت باشد. امام باقر (ع) می فرماید:"دنیا براى به دست آوردن آخرت یاور خوبى است. " 


4- استفاده از مال حلال برای دور ماندن از ظلم و گناه 

استفاده از مال و دارایی برای دور ماندن از گناه و اعمال ناشایست یکی از مواردی است که در اسلام به آن توصیه شده است. امام صادق (ع) فرموده اند:"ثروتى که تو را از ستم کردن (به خود یا بستگان یا دیگران ) بازدارد، نیکوتر از فقرى است که تو را به گناه بیندازد." 


5- ادا کردن حقِ جسم و روح جسم

از منظر اسلام، جسم و روح انسان هر یک حقوقی دارند و انسان باید نیازهای مشروع جسم و روح خود را ادا کند. 

سلمان فارسی به "ابو درداء"گفت: «پروردگارت را بر تو حقى است، جسم تو نیز بر تو حقى دارد و اهل خانه ات را بر تو حقى است، پس هم روزه بدار، هم افطار کن، هم نماز بگزار، هم بخواب و به هر صاحب حقى حق او را بده.» ابودرداء نزد پیامبر (ص) آمد و آنچه را که سلمان گفته بود به پیامبر (ص) عرضه داشت و پیامبر (ص) نیز سخن سلمان را تأیید فرمود.  


6- استفاده از امور مادی و لذت های حلال برای رفع خستگی و ملالت خاطر 

استفاده از امور مادی و لذت های حلال برای رفع خستگی و ملالت خاطر یکی از مواردی است که در اسلام به آن سفارش شده است. 

در روایتی آمده است که امام کاظم (ع) فرمود: تلاش کنید که در شبانه روز وقت خود را به چهار بخش تقسیم کنید: قسمتی را به مناجات با خدا، قسمتی را برای امر معاش، قسمتی را برای معاشرت با برادران دینی و افراد قابل اعتمادی که عیب های شما را بیان می کنند و در درون خیرخواه شما هستند، قرار دهید و قسمتی را نیز به استفاده از لذت های حلال بپردازید و با کمک گرفتن از بخشی که به بهره بردن از لذت های حلال قرار داده اید، قادر خواهید بود که به کارهای خود در آن سه بخش دیگر بپردازید.  

کسی که از نظر مادی تأمین باشد، با آرامش خاطر بیشتری می تواند به کسب فضائل بپردازد. پیامبر (ص) فرمود: هنگامى که انسان روزى خود را داشته باشد، آرامش مى یابد. 

همچنین آمده است که سلمان فارسی قوت یک سال خود را ذخیره می کرد و وقتی مردم به او می گفتند: تو با زهدى که دارى چنین مى کنى و حال آنکه نمى دانى می میری یا زنده می مانی؟ او در جواب مى گفت: چرا همان گونه که مى ترسید بمیرم، امید ندارید زنده بمانم ؟! مگر شما نمى دانید که نفس انسان اگر به داشتن اسباب معیشت خود مطمئن نباشد، گرفتار اضطراب مى شود و چون اسباب معیشت داشت، اطمینان خاطر پیدا مى کند.  

از نگاه پیامبر اسلام (ص) و پیشوایان دینی، ثروت در حیات مادّى و معنوىِ انسان ها، نقشی اساسى دارد؛ به طوری که در برخى روایات، از فقر به "مرگ سرخ"  و "بزرگ ترین مرگ" تعبیر شده است. در بعضى از روایات نیز آمده است که فقر، موجب نقصان در دین و کاهش عقل و تحریک خشم است.  

استفاده از مال و دارایی اگر وسیله ای برای تحصیل کمالات و فضائل انسانی باشد، نه تنها جایز است؛ بلکه پسندیده و مطلوب است. امام على (ع) در این باره فرمود: بهترین مال آن است که ذخیره آخرت تو شود و تو را متذکر خدا و امور معنوی نماید. 

بنابراین، با توجه به اینکه پیشرفت اقتصادی امری مطلوب است، ضرورت دارد که موانع پیشرفت اقتصادی را شناسایی کنیم، زیرا بدون شناسایی موانع پیشرفت اقتصادی، زمینه های رشد اقتصادی و گسترش رفاه عمومی فراهم نخواهد شد.

هدف از نوشتن این مقاله شناسایی و بررسی موانع پیشرفت اقتصادی در افکار عمومی و تلاش برای شکل گیری فرهنگ صحیح همگانی در نگاه به ثروت اندوزی و قبح زدایی از آن با توجه به آموزه های دینی است.

در این رویکرد، مقصود از "موانع پیشرفت اقتصادی" اموری است که سبب می شود تا پیشرفت اقتصادی حاصل نشود یا پیشرفت اقتصادی اندک تحقق یابد که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد:


1- خرافات

یکی از موانع مهم پیشرفت اقتصادی خرافات است. متاسفانه خرافات به شکل های مختلف در اذهان مردم کم و بیش رسوخ دارد و موجب شده است که مردم به سبب این خرافات از دستیابی به پیشرفت اقتصادی بازمانند. در اینجا، به برخی از خرافاتی اشاره می کنیم که از موانع پیشرفت اقتصادی محسوب می شود:

1-1- تلقی غلط از قناعت

تلقی غلط از قناعت یکی از خرافاتی است که مانع از پیشرفت اقتصادی است. متأسفانه در اذهان بسیاری از ما مقصود از قناعت چنین شکل گرفته است که ما به حداقل امور معیشتی بسنده کنیم و به دنبال بیش از آن نباشیم؛ درحالی که چنین تصوزی از منظر اسلام غلط و تفکری ناثواب است. 

تا جایی که امام رضا (ع) فرمودند: برای مرد سزاوار است که امکانات خانواده اش را توسعه دهد تا آنها آرزوی مرگ او نکنند. البته، اگر توسعه امور زندگی همراه با حرص و طمع باشد، با قناعت سازگاری ندارد و حضرت علی (ع) نیز در روایتی دیگر اشاره داشته اند: همراه با حرص و طمع هیچ قناعتی وجود ندارد.  

به علاوه در اسلام به آراستگی اگر با حرص و طمع و تفاخر نباشد، سفارش شده است چنانچه در سیره پیامبر اسلام (ص) آمده است که هرگاه ایشان قصد بیرون رفتن از خانه یا رویارویی با کسی را داشت، موی سر خود را شانه می‏زد و خود را مرتب می‏کرد و خویشتن را می آراست و برای آنکه تصویر خود را ببیند، در ظرف آبی می‏نگریست. وقتی سبب این کار را می‏پرسیدند، می‏فرمود:

"خداوند متعال دوست دارد که بنده‏اش چون به سوى برادران [دینی] خود می رود، خود را براى ‏آنها مهیا کند و خود را بیاراید و زیبا سازد." 

همچنین در تاریخ زندگى امام حسن (ع) مى خوانیم: هنگامى که به نماز بر مى خاست، بهترین لباس هاى خود را مى پوشید. از ایشان سؤال شد، چرا بهترین لباس خود را مى پوشید؟ فرمودند: "خداوند زیبا است و زیبائى را دوست دارد. به همین جهت، من لباس زیبا براى راز و نیاز با پروردگارم را مى پوشم و هم او دستور داده است که زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد برگیرید." 

و نیز وقتى امیرالمؤمنین (ع) "ابن عباس" را برای حَکَمیت به سوى خوارج فرستاد، او بهترین لباس‏هاى خود را پوشید و بوى خوش استعمال کرد و بهترین مرکبش را سوار گردید و نزد آن‏ها رفت. خوارج گفتند: تو با لباس‏هاى جبّاران و مرکب آنان نزد ما آمدى؟" ابن عباس در جواب آنها این آیه را قرائت کرد: "بگو چه کسى زینت هایى را که خداوند براى بندگانش آفریده و روزى هاى پاکیزه را حرام کرده است."  

اگر در برخی از روایات می بینیم که توصیه شده تا به اندک قانع باشیم در جمع بندی این روایات با آیات و روایاتی که به کار و تلاش در امور دنیوی ترغیب می کند، به این نتیجه می رسیم که انسان باید پس از تلاش برای کسب رزق و روزی حلال، به آنچه نصیبش شده است راضی باشد و به سبب اینکه بیش از آن نصیبش نشده است، بی تابی نکند و به آنچه پس از تلاش نصیبش شده است، قانع باشد. 

2-1- نگرش ناصواب به دنیا و آخرت و تلقی غلط از زهد

نگرش ناصواب به دنیا و آخرت و تلقی غلط از زهد، یکی از خرافاتی است که مانع از پیشرفت اقتصادی است. گروهی از درویشان و عده ای از زاهدان عزلت گزین پنداشته اند که دنیا تنها وسیله امتحان بندگان است و انسان تنها باید تلاش کند که از ظواهر دنیا پرهیز کند و هرچه قدر خود را به دنیا کمتر بیالاید، همان قدر بهتر و مطلوب تر است. این گروه غافل شده اند که بسیاری از اولیای الهی با کار و تلاش در زندگی راه کمال را طی کرده اند و معنویت و فضیلت را در متن زندگی جستجو کرده اند، نه در کناره گیری از زندگی و کار اجتماعی. عزلت در اندیشه عرفانیِ بزرگان دین این است که انسانِ فضیلت جو تلاش کند تحت تأثیر اندیشه های عوامانه قرار نگیرد و خواسته های اصلیش خواسته های عوام نباشد. در حقیقت از سطحی نگری و عوام زدگی عزلت گزیند و نگرشی عمیق به زندگی داشته باشد و خواسته های اصلی خود را بر اساس نگرش عمیق خود پایه ریزی کند. در ضمن، نیت و هدفش نیز متناسب با نگرش او باشد. همچنین، روش دستیابی او به خواسته هایش را نیز بر اساس نگرش عمیق خود قرار دهد. 

زهد از منظر اسلام، به معنای بی میلی به دنیا یا بی میلی به نعمت های دنیوی نیست؛ بلکه زهد این است که انسان شیفته و دلبسته به نعمت های دنیا نباشد و امور معنوی را اصل و محور قرار دهد و خواسته های دنیوی او در سایه دستیابی به امور معنوی و فضایل انسانی باشد. در برخی روایات تصریح شده است که نشانه زهد راستین این است که آدمی به سبب دستیابی به امور دنیوی سرمست و غافل نشود و به سبب از دست دادن امور دنیوی نیز بی تابی نکند. در بخشی از آیه 23 از سوره "حدید" به این حقیقت اشاره شده است؛ آنجا که فرموده است: "براى آنچه از دست داده‏اید تاسف نخورید، و نسبت به آنچه به شما داده است، دلبسته و شادمان نباشید"

دوری از محرمات از آثار مهم زهد است؛ زیرا وقتی آدمی به حلال الهی بی‌رغبت گردید، به طریقه اولی، به حرام‌های الهی نیز بی‌میل خواهد بود. امام صادق(ع) فرمود: از امیرمؤمنان علی(ع)پرسیدند: "زهد نسبت به دنیا چیست؟ "فرمود:" از حرامش چشم پوشیدن." 

همچنین آن حضرت فرمودند: زاهدترین مردم کسی است که از آنچه حرام است اجتناب کند. 

اهل معرفت گفته اند: معنویت در متن زندگی تحقق پیدا می کند و معنویت به صورت انتزاعی جدا از متن زندگی، وجود ندارد و حاصل نمی شود. زهد از دیدگاه اهل معرفت به این معناست که انسان دلبند و دربند هیچ از امور دنیا نباشد، نه اینکه از امور دنیوی استفاده نکند. 

همچنین اهل معرفت در جایی دیگر گفته اند: "بنده آنی که در بند آنی." یعنی اگر انسان در بند هر چیز باشد در واقع بنده آن چیز است و انسان با فضیلت خود را بنده هیچ مخلوقی نمی کند؛ زیرا مقام خودش فراتر از آن است که دربند چیز معینی قرار دهد و بنده آن باشد. خلاصه اینکه زهد به معنای استفاده نکردن از نعمت های دنیا نیست، بلکه به این معناست که خود را محدود و در بند موضوع معینی قرار ندهد.

بنابراین، استفاده از امکانات مادی به عنوان وسیله و ابراز برای زندگی، به خودی خود بد نیست؛ اما انسان نباید خود را محدود به ابزار کند و از امور دیگر غافل شود. انسان به مجموعه ای از امور نیاز دارد و هر مسئله درحد خودش باید به جا، به موقع و به اندازه مورد استفاده قرار گیرد. 

جهان چون چشم و خط و خال و ابروست *** که هرچیزی به جای خویش نیکوست

هنرِ افراد آگاه این است که هر موضوعی را به جا، به موقع و به اندازه مورد استفاده قرار می دهند؛ بنابراین، میان استفاده از مواهب مادی و استفاده از مواهب معنوی هیچ منافاتی نیست؛ هر چند در برخی روایات آمده است که انسان زاهد کسی است که آروزهایش را کوتاه کند؛ اما اگر بخواهیم کلام را حمل بر صحت کنیم، باید بگوییم مقصود این است که انسان در مورد هیچ موضوعی افراط نکند، یعنی آروزهای انسان باید به جا، منطقی، به اندازه و به موقع باشد. 

امام کاظم (ع) نیز در این باره فرموده است: "از ما نیست آن کس که دنیای خود را برای دینش یا دین خود را برای دنیای خویش ترک کند."  امام حسن(ع) نیز در روایتی دیگر فرموده اند: "برای دنیای خود چنان باش که گویی تا ابد در آن زندگی خواهی کرد و برای آخرت خود چنان باش که گویی فردا خواهی مرد." 

3-1- تلقی غلط از قضا و قدر

تلقی غلط از قضا و قدر یکی از خرافاتی است که مانع از پیشرفت اقتصادی است. هرچند در آیات قرآن، آیاتی در مورد قضا و قدر الهی وجود دارد، اما سوء برداشت و فهم غلط از این آیات سبب شده است که بسیاری از مردم تلاش کافی برای پیشرفت در عرصه های مادی و معنوی نکنند. 

بدیهی است اخلاق و رفتار کسی که خود را دست بسته و بی اختیار می داند با کسی که خویشتن را حاکم بر سرنوشت خود و تعیین کننده آن می شمارد، متفاوت است؛ زیرا اوّلی شخصی فعّال و با نشاط و امیدوار است و دوّمی به تنبلی و بی نظمی و سستی در کارها گرایش دارد و اگر شخص دوم مورد اعتراض قرار گیرد، پاسخ می دهد: آنچه باید بشود؛ می شود و من در آن نقشی ندارم. 

قضا و قدر از مسائل‌ ریشه‌داری‌ است‌ که‌ پیش‌ از اسلام‌ نیز مطرح‌ بوده‌ است ‌و در میان مسلمانان نیز این بحث از بحث‌های‌ مهم شمرده‌ می‌شد. اصل‌مسئله‌ قضا و قدر یک‌ مجهول‌ فلسفی‌ است‌ و هر فردی‌ که‌ استعداد اندیشیدن‌ در مسائل‌ کلی را‌ داشته‌ باشد، خواه‌ ناخواه‌ بدان‌ می‌اندیشد؛ ولی‌ عواملی‌ موجب‌ برداشت‌ انحرافی‌ از آن‌ شده‌ است‌. یکی‌ از این‌ عوامل‌، استفاده‌‌ سیاسیِ ‌سیاستمداران‌ و حکومت‌های‌ ستم‌ پیشه‌ است‌. آن‌ها با نسبت‌ دادن‌ کارهایشان ‌به‌ خدا و تقدیر‌، اعمال ناروا و ستم‌های‌ خود را توجیه‌ می‌کردند. مطالعه تاریخ‌ نشان‌می‌دهد این‌ مسئله‌ ابزاری‌ در جهت‌ تداوم‌ سیاست‌های‌ بنی‌امیه‌ بوده‌ است‌. آن‌ها به‌ طور جدّی‌ از مسلک‌ جبر حمایت‌ می‌کردند و طرفداران‌ اختیار را، به‌عنوان‌ مخالفان‌ عقاید، دینی‌ می‌کشتند یا به‌ زندان‌ می‌افکندند. 

"شبلی‌ نعمان‌ نعمانی"، در کتاب "تاریخ علم کلام " درباره سوء استفاده‌ از این‌ عقیده‌ در زمان‌ امویان‌ می‌نویسد: هر وقت‌ شکایتی‌ از زبان‌ کسی‌ در می‌آمد، طرفداران‌ حکومت‌ حواله‌ به‌تقدیر کرده‌ و او را ساکت‌ و خاموش‌ می‌کردند که‌ آنچه‌ می‌شود مقدّر و مورد رضای خداست‌ و نباید هیچ‌ دم‌ زد.   بنی امیه از همان آغاز، مذهب جبر را برگزیدند و حکومتشان را بر آن استوار ساختند و این گونه وانمود کردند که خداوند آنان را برای خلافت برگزیده است و ملک و حکومت را به ایشان عطا کرده است و آنها به اراده الهی است که حکومت می کنند. آنان با این کار، هاله ای از قداست بر حکومت خود افکندند و از این راه، بسیاری از القاب دینی و مقدس را به خود بستند و این القاب بر زبان طرفداران آنها جاری شد تا از آن پس، شاعران و سرایندگان در اشعارشان با این القاب، به ستایش آنها بپردازند.

گلد زیهر ، صاحب کتاب "العقیده و الشریعه فی الاسلام" در این زمینه نوشته است:

خلفایِ دمشق با اینکه به مسائل اعتقادی علاقه ای نداشتند، اما چون فکر قَدَریه را به زیان خود می دیدند، در مقابل آن به شدت موضع گرفتند. ناراحتی آنها از فکر قدریه به این سبب بود که ترک عقیده جبر را برای سیاست خود خطری جدی می دانستند؛ زیرا نیک می دانستند که خاندان اموی و دولتشان در دل مردم مؤمن و پاک سرشت جایی ندارند. همچنین، می دانستند که بسیاری از مردم آنان را غاصبانی می دانند که با زور و دشمنی با اهل بیت پیامبر (ص) و کشتن بی گناهان و هتک حرمت اماکن مقدس به سلطنت رسیده اند. بنابراین، عقیده ای که می توانست جامعه را آرام کند و از شورش بر ضد امویان باز دارد، عقیده جبر بود؛ عقیده ای که به مردم می فهماند که حکومت خاندان اموی بر اساس حکم ازلی خداوندی است و گریزی از آن نیست و آنچه آنها انجام می دهند، جز نتیجه قدر الهی نیست. به همین دلیل، کوشیدند افکار جبری در میان مردم رواج یابد و حتی تمایل و رضایت نشان دادند تا شاعران در اشعارشان سیادت و سلطنت آنها را امری مقدر از سوی خداوند مطرح و آن را قضای ازلی بدانند. شاعران نیز به همین نحوه آنها را در اشعارشان می ستودند.  "معاویة بن ابی سفیان" به عنوان بنیان گذار حکومت اموی، از همان آغاز به عقیده جبر متوسل شد و برای رام کردن مردم از آن بهره جست. همچنین "ابن ابی الحدید" در "شرح نهج البلاغه" نوشته است: معاویه، تظاهر به جبر داشت. 

"قاضی عبدالجبار" نیز نوشته است:"چون معاویه حکومت را به دست گرفت و مشاهده کرد که مردم فرمان او را اجرا نمی کنند عقیده به جبر را پیش کشید و گفت: اگر پروردگارم مرا برای حکومت شایسته نمی دید، آن را به من واگذار نمی کرد و چناچه این وضعیتی که ما بر آن هستیم، مورد پسند خدا نمی بود، آن را تغییر می داد." معاویه در سخنان خود می گفت:" من نگهبانی از نگهبانان خدا هستم. به کسی که خدا عطا کند، عطا می کنم و کسی را که خدا منع کند، من هم محرومش می کنم و اگر خداوند از کاری بدش بیاید، آن را تغییر خواهد داد." 


قضا و قدر در قرآن‌

در این بخش قصد داریم با آشکار شدن ریشه های مسئله، با توجه به منابع دینی به تبیین آن بپردازیم. آیاتی از قرآن بر تأثیر سرنوشت بر حوادث و مضبوط بودن آنها از قبل، تصریح می کند و می فرماید: "هیچ مصیبتی در زمین یا در نفوستان به شما نمی رسد، مگر اینکه پیش از آنکه آشکارش کنیم، در کتابی ثبت شده است، و این بر خدا آسان است." خزانه های همه چیز نزد ماست و ما به اندازه ی معین از آن فرو می فرستیم.  هر گاه خداوند حکمی کند، فقط گوید: "باش"؛ پس همان تحقق می یابد." 

و البته بخشی دیگر از آیات انسان را مختار و در سرنوشت خود مؤثّر می شمارند. "خدا وضع هیچ قومی را عوض نمی کند، مگر آنکه آن ها خود وضع خویش را تغییر دهند."  "خداوند به آنان ستم نمی¬کند، ولی آنان خود به خویشتن ستم می کردند." 

از نیمه دوم قرن اول، گروهی که طرفدار آزادی و اختیار بشر بودند، آیات دلالت کننده بر تأثیر سرنوشت را به سود خود توجیه کردند و دسته ای که طرفدار تقدیر بودند، به توجیه و تأویل آیات اختیار روی آوردند. به تدریج دو فرقه ی بزرگ کلامی یعنی اشاعره و معتزله پدید آمدند. معتقدان به جبر در گروه اشاعره هضم شدند و معتقدان به اختیار در معتزله هضم گردیدند. البته، بر اساس نظر سوم، که در آینده به آن اشاره خواهیم کرد، هیچ تناقضی میان این دو دسته از آیات وجود ندارد .


معنای‌ قضا و قدر

واژه "قدَر" به معنای اندازه و "تقدیر" است. واژه "قضا" به معنای یکسره کردن و حکم نهایی صادر کردن استعمال می شود. گاه هر دو به صورت مترادف و به معنای "سرنوشت" به کار می روند. مراد از تقدیر الهی این است که خداوند متعال برای هر پدیده ای اندازه و حدود کمّی و کیفی و زمانی خاصّی قرار داده است که تحت تأثیر مجموعه ای از عوامل تدریجی تحقّق می یابد. مراد از قضای الهی این است که خداوند، پس از فراهم آمدن مقدمات و اسباب و شریط یک پدیده، آن را به مرحله نهایی و حتمی می رساند. 

از نظر "محی الدین ابن عربی" عارف بزرگ اسلامی، جهان به گونه ای پدید آمده است که در وقوع یک پدیده مجموعه ای از عوامل که بی شمارند، دخالت دارد؛ البته، هر انسانی از یک منظر، یکی از اجزای اثرگذار و اثر پذیر جهان است، اما هیچ فردی به تنهایی به عنوان یک فرد نمی تواند اراده و انتخاب خود را محقق کند، مگر اینکه خواسته او با سایر عوامل هستی هماهنگ باشد.  

انسان مظهر اسماء و صفات الهی است و خداوند صفتِ اختیار خود را در انسان قرار داده است. اسم "مختار" یکی از اسماء الهی است و انسان به عنوان "خلیفة الله " نیز مظهر این اسم است. بنابراین، در انسان این ویژگی نهاده شده است که انتخاب می کند و اختیار دارد. اگر خدا به انتخاب های انسان آگاهی دارد، منافاتی با انتخاب و اختیار او ندارد. برخی از دانشمندان غربی نیز به این نکته اشاره کرده اند. "پلانتینجا" در این باره گفته است: "اگر من به خوبی شما را بشناسم، شاید بتوانم پیش بینی کنم که شما در واکنش نسبت به مجموعه معینی از شرایط، چه موضعی اتّخاذ خواهید کرد، اما این قضیه مستلزم این نیست که شما در مورد آن عمل مختار نباشید. 

4-1- تلقی غلط از توکل

تلقی غلط از توکل یکی از خرافاتی است که مانع از پیشرفت اقتصادی است. برخی چنین پنداشته اند که معنای صحیح توکل این است که انسان اقدام به هیچ کاری نکند و همه امور را یکسره به خدا واگذار کند. بدیهی است که چنین بینشی افراد را غیر مسئول بار می آورد، امور تولیدی را راکد می سازد، خمودی و بی نشاطی را در جامعه حاکم می گرداند و در نهایت فقر را گریبان گیر جامعه می سازد. توکل در دیدگاه اهل معرفت نه تنها با کار و تلاش منافات ندارد؛ بلکه عامل تقویت کننده آن است. آنچه از روایات استفاده می شود، بدان معناست که توکّل امری درونی و مربوط به نیت انسان است. امام علی (ع) در تبیین معنای توکّل می فرماید: تو را از توکل، همین بس که برای خود روزی رسانی و جز خداوند سبحان نبینی.  

علامه طباطبایی در این باره نوشته است: معنای توکل این نیست که شخص نسبت امور را با خودش و یا با اسباب انکار کند، بلکه معنایش این است که خود و اسباب را مستقل در تأثیر نداند. بنابراین، توکل بر خدا به معنای گوشه نشینی و کارنکردن نیست، بلکه انسان متوکل با تمام توان به کار و کوشش می پردازد؛ امّا توکل و امیدش بر خدا است. علی (ع) فرمود: "روزی را بجویید؛ زیرا تضمین روزی برای کسی است که در پی آن باشد." آن حضرت همچنین خطاب به امام حسن (ع) فرمود: " انسانی را که در پی روزی است، سرزنش مکن؛ کسی که خوراک نداشته باشد، گناهانش بسیاراست. 

5-1- تلقی غلط از احکام و تعالیم اسلام

تلقی غلط از احکام و تعالیم اسلام یکی از خرافاتی است که مانع از پیشرفت اقتصادی است. دین اسلام، به عنوان خاتم ادیان، مدعی است که راهنمای انسان تا قیامت، و پاسخگوی نیازها و پرسش های اوست و برای سعادت دنیا و آخرت انسان ها، در هر شرایط و موقعیت، برنامه ای و راهکاری و دستورهایی دارد. اسلام مدعی است که برای همه شئون زندگی برنامه دارد و چنین دینی باید بتواند به پرسش ها و نیازهای انسان ها، در هر عصر و در هر شرایط، پاسخگو باشد، و در مصائب و مشکل ها، راه حل مناسبی ارائه دهد.

از آنجا که نیازهای بشر در شرایط گوناگون و در اعصار مختلف تغییر می کند و موضوع ها نیز متبدل می شود، پس لازم است که اصول و قواعد احکام ثابت باشد؛ اما احکام، در امور فرعی، تغییر کند و با مقتضیات زمان و مکان و با نیازها ـ بر طبق قواعد و اصول و مبانی کلی دین ـ انطباق پیدا کند و این همان اجتهاد مشروع است که امامان (ع)، از آن با بیان "علینا القاء الاصول و علیکم التفریع" یاد کرده اند؛ یعنی "بر ماست که اصول و مبانی را بیان کنیم و استنباط احکام و امور فرعی از این مبانی و اصول به عهدۀ شماست".

مقصود از متبدل شدن موضوع که به آن اشاره کردیم این است که موضوعی در زمانی مصداق یک قاعده و اصل و مصداق امری باشد و در زمان دیگر همان موضوع مصداق قاعده ای دیگر و امری دیگر. به عنوان مثال، خرید و فروش خون در زمان های گذشته، به سبب آنکه تزریق خون و نجات افراد از این راه مطرح نبود، مصداق خرید و فروش موضوعی بود که منفعت حلال و معقول نداشت؛ اما امروزه چون برای نجات جان افراد از آن بهره می برند، منفعت معقول و حلال دارد.

بنابراین، مقصود از روایت نبوی "حلالی حلال الی یوم القیامة و حرامی حرم الی یوم القیامة"  (حلال من تا روز قیامت حلال و حرام من تا روز قیامت حرام است) ـ با صرف نظر از بحث سندی ـ این است که اصول و مبانی و قواعد احکام اسلام تا روز قیامت ثابت است، نه اینکه فروع و جزئیات و مصادیق ثابت باشد.


جایگاه عُرف در شریعت اسلام

در یک تقسیم بندی، احکام اسلام به احکام امضایی و احکام تأسیسی تقسیم می شود. احکام امضایی به احکامی گفته می شود که شریعت اسلام آن را نیاورده است، بلکه پیش از اسلام نیز وجود داشته است و اسلام آن را امضا و تأیید کرده است. احکام تأسیسی به احکامی گفته می شود که پیش از اسلام نبوده و اسلام آن را وضع کرده است.  

بررسی ها به وضوح نشانگر این حقیقت است که بسیاری از احکام از نوع احکام امضایی است. عقد بیع (خرید و فروش) اجاره و نکاح قرض و ودیعه (امانت) و بسیاری از آداب و رسوم ها و اعمالی همچون حج و حرام بودن جنگ در ماه های حرام، پیش از اسلام نیز، بوده است و اسلام آنچه را که عرف بوده است تأیید کرده است و اگر برخی از جزئیات آنها مخالف مبانی دینی بوده است، اسلام آن جزئیات را حذف یا تغییر داده است. به عنوان مثال، اسلام عریان طواف کردن را که در دوره جاهلیت وجود داشت، مردود اعلام کرد و از آن منع کرد یا قربانی را ( برای کمک به مستمندان و همچنین برای گذشتن از مالی در راه خدا و تهذیب نفس) تأیید کرد؛ اما مالیدن خون را به کعبه ناروا شمرد.

خلاصه اینکه، اسلام با آداب و رسوم اقوام و ملت ها، تا آنجا که با مبانی دینی قطعی (همچون توحید) و با فطرت و مبانی اخلاقی (همچون احترام به نوع انسان و نفی ظلم) و با مبانی عقلی قطعی منافات نداشته باشد، مخالفتی ندارد و به آنها احترام می گذارد. اگر اسلام با زنده به گور کردن دختران مخالفت کرد، به این سبب بود که هم با مبانی و اصول دین منافات داشت و هم با مبانی عقلی قطعی و اگر با زنده به گور کردن دختران مخالفت کرد، به این سبب بود که با فطرت و مبانی اخلاقی و انسانی نیز منافات داشت؛ اما ـ به عنوان مثال ـ اسلام با عید نوروز مخالفتی ندارد، زیرا جشن گرفتن برای آغاز بهار و سال نو منافاتی با اصول دینی و مبانی عقلی قطعی و اخلاقی ندارد، بلکه در این عید آداب و رسومی، همچون نظافت و صله رحم و هدیه دادن و ... وجود دارد که در دین اسلام نه تنها با آنها مخالفتی نشده، بلکه به آن توصیه نیز شده است.


سیره معصومان در توجه به عرف

در دوره جاهلیت، عده ای از جوانمردان در حمایت از مظلومان همپیمان شدند که این پیمان به نام "حلف الفضول" موسوم است. پیامبر (ص) پیش از بعثت، در آن شرکت کردند.   آن حضرت، در مورد آن پیمان، بعدها چنین می فرمودند: در خانه "عبدالله بن جدعان"، در پیمانی شرکت داشتم که اگر به جای آن شتران سرخ مو داشتم، هرگزخشنود نمی شدم و اگر بار دیگر نیز به چنین پیمانی دعوت شوم، آن را اجابت خواهم کرد. 

"حماد بن عثمان"، یکی از اصحاب مورد اعتماد امام صادق(ع)، گفته است: روزی به محضر امام صادق (ع) شرفیاب شدم. مردی به آن حضرت گفت: "شما می گویی که علی بن ابی طالب (ع) لباس ارزان قیمت، به بهای چهاردهم، می پوشید؛ اما خود شما لباس مرغوب بر تن می کنی؟"حضرت به او فرمود:"علی بن ابی طالب (ع) زمانی آن لباس را برتن می کرد که پوشیدن آن لباس در نزد مردم قبیح نبود؛ ولی اگر امروز آن حضرت بود و همان لباس را بر تن می کرد، از نظر مردم، لباس نامناسب برتن کرده بود. پس بدان که بهترین لباس در هر زمان لباس متعارف مردم آن زمان است." 

در سیره و گفتار پیشوایان دینی نیز توجه به مقتضیات زمان و عرف نیز برای تربیت فرزند مورد توجه قرار داده شده است.امام علی (ع) فرمودند: "فرزندان خود را به آداب و رسوم خودتان مجبور نکنید، زیرا آنها برای زمانی غیر از زمان شما خلق شده اند."   این بدان معناست که مقتضیات و شرایط زمان آنها با شما فرق دارد.

حاصل سخن اینکه یکی از موانع پیشرفت اقتصادی استنباط های نادرست فقهی به ویژه در نظر نگرفتن مقتضیات زمان و مکان در استنباط احکام و تعالیم دینی است. 

6-1- تلقی غلط از دعا

تلقی غلط از دعا یکی از خرافاتی است که مانع از پیشرفت اقتصادی است. بی گمان از منظر آیات و روایات دعا از جایگاه ویژه ای برخوردار است. در آیه 186 از سوره "بقره" می خوانیم: "آنگاه که بندگانم درباره من از تو بپرسند، [بگو:] بیگمان من به آنان نزدیکم و اجابت مى کنم دعای فردی را که مرا می خواند"، اما متأسفانه مردم به حقیقت دعا و جایگاه واقعی آن چندان آگاهی ندارند و شرایط ضروری برای استجابت دعا را نمی دانند و گمان می کنند که دعای زبانی برای دستیابی به خواسته کافی است و تلاش کردن برای رسیدن به مقصود ضرورت ندارد. این امر یکی از موانع پیشرفت اقتصادی در سطح خرد و کلان محسوب می شود. در اینجا ضرورت دارد که شکل های مختلف دعا اشاره کنیم:

1- دعا با زبان 

وقتی می گوییم دعا، اغلب مردم این شکل از دعا فقط به ذهن شان خطور می کند، اما دعا شکل های دیگری نیز دارد.

2- دعا با زبان حال 

دعا با زبان حال یعنی اینکه ما با حال خودمان از خدا مطلبی را طلب کنیم. به عنوان مثال، کسی که ترسیده است با زبان حال پناه و پناه دهنده ای را می طلبد. 

3- دعا با عمل 

دعا با عمل یعنی اینکه انسان با رفتار و عمل خود نشان می دهد که طالب چه موضوعی است و برای رسیدن به چه مسئله ای قدم بر می دارد. مثل اینکه کسی می داند که خدا فرمان داده است که انسان برای کسب روزی تلاش کند و به همین سبب، به دنبال روزی می رود و برای کسب روزی تلاش می کند. این فرد در واقع با این عمل خود، از پروردگار روزی می طلبد.

نکته مهم این است است که خیلی از اوقات انسان با زبان مطلبی را از خدا می خواهد، اما با زبان حال یا با عمل خود، موضوع دیگری را از خدا طلب می کند. به عنوان مثال، کسی می گوید:" خدایا، من از تو سلامت می خواهم"، اما کارهایی انجام می دهد یا خوراکی هایی را می خورد که برای سلامت او مضر است.

بنابراین، یکی از عوامل مستجاب نشدن بسیاری از دعاها این است که دعای ما حقیقی و صادقانه نیست؛ یعنی ما موضوعی را به زبان از خدا می خواهیم، اما با زبان حال یا با عمل، موضوع دیگری را که ضد آن است، طلب می کنیم. این موضوع سبب مستجاب نشدن بسیاری از دعاهاست. تلاش کردن و فراهم کردن مقدمات آنچه ما با دعا درخواست می کنیم، یکی دیگر از اموری است که ضرورت دارد، به آن توجه شود.

پس علاوه بر دعای زبانی، کار و تلاش در مسیر تحقق خواسته نیز ضرورت دارد؛ زیرا همان گونه که گفتیم دعای با عمل از دعای با زبان مهم تر است. در روایات نیز آمده است که بدون تلاش، روزی به کسی داده نمی شود. دعا هرگز نباید جانشین عمل گردد؛ یعنی نمی توان به صِرفِ دعا کردن، به مقصود و هدفِ دلخواه نائل گشت، چون خداوند برای هر کاری، اسباب و مقدماتی قرار داده و از مردم می خواهد از همان راه ها وارد شوند. امام صادق(ع) فرمود:

"خداوند نمی خواهد که امور عالَم را جاری کند مگر از طریق وسائط و اسبابی.  مطابق روایات، لازمه استجابت دعا، اقدام و انجام وظیفه است. از این رو، یکی از کسانی که دعای ایشان مستجاب نمی شود، فردی است که در خانه خود نشسته و بگوید:"خداوندا، مرا روزی بده". خداوند به او می گوید: "آیا به تو دستور تلاش ندادم."  

7-1-تلقی غلط از مفهوم انتظار 

تلقی غلط از مفهوم انتظار موعود یکی از خرافاتی است که مانع از پیشرفت اقتصادی است. سرشت انسان کمال جوست و امید به آینده ای روشن ریشه در فطرت انسان دارد، اما باید توجه داشت که انتظار موعود باید به صورت درست و شایسته باشد، وگرنه مخرب و تباه کننده خواهد بود. در یک تقسیم بندی کلی، انتظار موعود دو گونه است: 

1-انتظار سازنده 2- انتظار ویرانگر 

در روایات بعضی از ویژگی های انتظارِ سازنده چنین بیان شده است: در انسان امید و نشاط برای حرکت و تلاش ایجاد می کند، سبب تلاش برای خودسازی و اصلاح در سطح فردی و اجتماعی می شود، سبب می شود که انسان حق جو و حق طلب باشد و در نهایت سبب می شود که انسان خود را به عنوان نیرویی در خدمت موعود، به بهترین شکل آماده کند.

همچنین در توصیف انتظار ویرانگر ویژگی های متعددی ذکر شده که بعضی از این ویژگی ها چنین است: تلاشی برای خودسازی و همچنین اصلاح در سطح فردی و اجتماعی دیده نمی شود، سبب گسترش ظلم، فقر، فساد و فحشا می شود و در نهایت سبب عقب ماندگی ملت ها و تحجر می گردد.

متاسفانه، برداشت غلط از مفهوم انتظار و تصور اینکه باید فقط برای ظهور موعود جهانی دعا کرد و پیش از ظهور او کاری از دست ما بر نمی آید، سبب شده است که مردم برای دستیابی به پیشرفت مادی و معنوی تلاش زیادی نکنند. 

2- فساد اقتصادی

یکی از موانع مهم پیشرفت اقتصادی فساد اقتصادی است. فساد اقتصادی نیز شکل ها و انواع مختلفی دارد که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود:

1-2- استثمار

یکی از فسادهای اقتصادی که از مانع پیشرفت اقتصادی محسوب می شود، استثمار و سوء استفاده از تلاش دیگران و ظلم به آنها است. مال اندوزی به صورت درست و شایسته بدون‌ بهره‌کشی از تلاش دیگران‌، به ندرت امکان دارد. کسانی‌ که‌ ثروت‌ بسیار خویش‌ را نتیجه کوشش‌ و تلاش‌ و قدرت‌ فکری‌ و نبوغ‌ اقتصادی‌ خود می‌دانند، درست‌ آن‌ است‌ که بگوییم‌ این‌ نبوغ‌ به‌ معنای‌ نبوغ‌ در شناختن‌ راه های‌ استثمار است‌ .

مبارزه با استثمار از اصولی‌ترین‌ تعالیم‌ پیامبران‌ است‌ که‌ در آغاز دعوت‌ خویش‌ به‌آن‌ پرداختند، و همراه‌ با دعوت‌ به‌ توحید و مبارزه‌ با کفر و شرک، با استثمار و ظلم‌ و انواع‌ خیانت های‌ مالی، مبارزه‌ کردند. در آیه 85 از سوره "هود" سخن حضرت "شعیب" (ع) چنین نقل شده است :

"و اى قوم من پیمانه و ترازو را با عدالتِ تمام دهید و حقوق مردم را کم ندهید، و در زمین به فساد نکوشید."پیامبران‌ پس‌از دعوت‌ به‌ توحید، از سالم سازی‌ روابط‌ اقتصادی‌ در جامعه‌ سخن‌ گفتند و با ظلم‌ و استثمار حق‌ مردمان، مبارزه‌ کردند.

در آیه 85 از سوره "اعراف"‌ این‌ موضوع‌ مهم‌ چنین‌ مطرح‌ گردیده‌ است: "پیمانه و ترازو را به طور کامل دهید و اموال مردم را کم ندهید و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید، این [رهنمودها] اگر مؤمنید براى شما بهتر است." 

"طبرسی‌"درباره‌ این‌ آیه‌ نوشته است : مقصود از "پیمانه‌ و ترازو را به طور کامل دهید..." این است که حق‌ مردم‌ را کم‌ ندهید، و ایشان‌ را از حقوقشان‌ محروم‌ نکنید. چون‌ روشن‌ است‌ که‌ واژه "اشیاء" که به صورت جمع است و به ضمیر "هم" اضافه شده است به منزله کلمه ای است که دارای‌ "ال‌تعریف" است ؛ بنابراین ، عمومیت را می رساند. در نتیجه،‌ تعبیر "اشیائهم" کار همه کارگران‌ و مزد آنان‌ را نیز شامل‌شود.

بنابراین، کم‌ دادنِ اموال مردم، همان طور که‌ شامل‌ کالاها می‌گردد، شامل‌ کارِ کارگران‌ و کشاورزان‌ و... نیز می‌شود و در هر دو زمینه، یکی‌ از شیوه‌های برخورد‌ سرمایه‌داری‌ و ظالمان‌ اقتصادی‌ را با محرومان‌ و مستضعفان، روشن‌ می‌سازد؛ زیرا همان طور که ممکن است به‌ کار کارگر، بهای‌ لازم‌ را نداد و از مزد او کاست، ممکن است که به ‌مواد خام‌ و کالاهایی‌ که‌ محصول‌ کار کارگران‌ و کشاورزان‌ است، نیز بهای‌ لازم‌ را نداد و آن‌ را به‌ قیمت‌ واقعی‌ نخرید.

سلطه‌ بر بازار و اعمال‌ شیوه‌های‌ انحصاری در بازار و همچنین سلطه بر کارگران و ندادن مزد مناسب آنها نیز موجبات استثمار را فراهم می آورد‌ که‌ به ‌انواع‌ حق کشی‌ها دست‌ می‌یازند. 

موضوع‌ استثمار با تعبیر کلی‌ "ظلم" نیز مطرح‌ گردیده‌ است که‌ از مصادیقش استثمار و کم‌ بها دادن و کم مزد پرداختن به‌ کار انسانهاست. استثمار به طور خاص، در احادیث‌ نیز مطرح‌ گردیده‌ و تعبیرهایی‌ کوبنده‌ در آن‌باره‌ رسیده‌ است. پیامبر (ص ) فرمود: "هرکس‌ به کارگر مزد بگیری، ستم‌ کند، خدا اعمال نیک او را باطل‌ می‌کند، و بهشت‌ را بر او حرام‌ می گرداند؛"  ولی باید توجه داشت که لزوما تمام سرمایه گذاری ها و کسب ثروت ها از طریق استثما دیگران صورت نمی گیرد و چه بسا کسانی هستند که با دادن کیل و میزان به قسط به کارگران و تولید کنندگان به ثروت و مکنت دست یابند.

2-2- رباخواری 

یکی از گناهان کبیره از منظر اسلام ربا خواری است. رباخواری سبب می شود که سرمایه¬ها در مسیرهای ناسالم قرار ¬گیرد و پایه¬های اقتصاد که اساس جامعه است، متزلزل ¬شود. رباخواری عواطف و پیوندها را سست می¬کند و بذر کینه و دشمنی را در دل¬ها می¬نشاند. امام صادق (ع) فرمود:"خداوند متعال، ربا را حرام کرد تا کار نیک در میان مردم فراموش نشود." 

یکى از علت هاى نهى از ربا این است که ربا موجب اجتناب از یارى رساندن به دیگران است. حاکمیت روح منفعت طلبى در انسان سبب مى شود که اندیشه خدمت به نیازمندان و محتاجان، تحت الشعاع قرار گیرد و روح انسان دوستى از بین برود. نوع دوستى، کمک به دیگران، دستگیرى نیازمندان و همراهى با حاجتمندان از اموری است که در اسلام بسیار مورد تاکید واقع شده است .

در روایتى از امام صادق (ع) در مورد فلسفه تحریم ربا می¬خوانیم: "اگر خداوند ربا را حلال قرار داده بود، مردم کسب و تجارت و معاملات اموال را رها مى کردند." 

3-2- اختلاس 

یکی از فسادهای اقتصادی که مانع از پیشرفت اقتصادی است، اختلاس است. حضرت علی(ع) با اختلاس کنندگان مقابله¬ی جدّی می¬کرد. آن جناب در نامه خود به مالک اشتر چنین مرقوم ¬فرمود: "از همکاران نزدیکت سخت مراقبت کن و اگر یکی از آنان دست به خیانت زد و گزارش¬ مأموران تو هم آن خیانت را تأیید کرد، به همین مقدار گواهی قناعت کن و او را با تازیانه کیفر کن و آنچه از اموال که در اختیار دارد از او پس بگیر. پس او را خوار دار، خیانتکار بشمار و طوق بدنامی به گردنش بیفکن."  

4-2- غش در معامله

یکی از فسادهای اقتصادی که مانع از پیشرفت اقتصادی است، غش در معامله است. غش در معامله به معنای پنهان داشتن اطلاعاتی است که دانستن آن برای خریدار ضرورت دارد و در تصمیم گیری خریدار تأثیرگذار است. در روایات، از نیرنگ و غش در معامله، نکوهش فراوان شده است و افرادی که اقدام به این عمل می کنند به دور از مکتب پیامبر و امامان (ع) معرفی شده‌اند.  پیامد ناگوار چنین عملی، بی‌برکتی و تنگنای معیشتی است و این گونه کسان از یاری دیگران و توجه پروردگار بی‌بهره خواهند بود . 

تقلب در فروش کالا همچون عرضه کالای نامرغوب به جای کالای مرغوب، فروش کالای غیراستاندارد، آمیختن اجناس به چیزهای دیگر، استفاده از نشانه های دروغین، از بارزترین مصادیق غش در معامله است. همچنین، پنهان کردن عیب کالا و آگاه نکردن مشتری از آن به عنوان "غش در معامله" شناخته شده است. اکنون به بخشی از احادیث در این باره توجه کنید.

پیامبر اکرم (ص) فرمود: "هرکس در معامله در حق مسلمانی خیانت کند، از ما نیست و روز قیامت با یهود محشور می‌شود؛ زیرا یهودیان بیش از همه به مسلمانان خیانت کرده‌اند."  آن حضرت همچنین فرمود:"هرکس در حالی شب را به روز آورد که در دل قصد خیانت به برادر مسلمانش را داشته باشد، همواره مورد غضب خداوند است، مگر وقتی که توبه کند." 

همچنین امام رضا (ع) از پیامبر اسلام (ص) نقل کرده است که فرمود: "هر کس در حق مسلمانی خیانت کند، به او زیانی وارد کند، یا به او نیرنگ زند از ما نیست." 

از "موسی‌بن ‌بکیر" نقل است که گفته است: خدمت امام رضا(ع) بودم، دیدم مقداری دینار (سکه) نزد حضرت است، آنگاه یکی از آن‌ها را خوب نگاه کرد و دریافت که آن تقلبی است، سپس آن را شکست و فرمود: " این را در چاه بینداز تا مبادا چیزی که در آن غش و تقلب است در بازار رد و بدل شود."  به علاوه "هشام بن حکم" گفته است: من در تاریکی میوه می‌فروختم، امام موسی ‌بن جفعر (ع) مرا دید و فرمود: "ای هشام، فروختن کالا در تاریکی غش در معامله است و غش در معامله، حلال نیست."  دلیل نهی از این کار این است که در تاریکی مشتری نمی تواند از کیفیت میوه ها آگاه شود و ممکن است فریب بخورد. 

یکی از انواع غش‌ها که از دیرباز در میان مردم مرسوم بوده، مخلوط کردن آب با شیر است و رسول خدا (ص) از این کار به طور صریح نهی کردند؛ زیرا غش در معامله است. 

رسول خدا (ص) به یک خواربار فروش فرمود: "ای خواربار فروش، آیا زیر این کالا همانند روی آن است؟ هرکس به مسلمانان خیانت کند، مسلمان نیست." 

همچنین از امام صادق(ع) سؤال شد: شخصی دو جنس دارد، هر دو مثل هم و دارای یک قیمت. آیا می‌تواند آنها را با هم مخلوط کند و بفروشد؟ حضرت فرمودند: "خیر، این کار غش در حق مسلمانان است، مگر اینکه این قضیه را به خریدار بگوید."  

بنابراین، شایسته است که مردم در همه امور و همه معاملات از غش پرهیز کنند. غش در معامله علاوه بر اینکه حرام است، در دراز مدت به بی اعتبار ی بازار می‌انجامد و بدبینی مشتری را افزایش می‌دهد و سبب سلب اعتماد افراد می شود و در نهایت به اقتصاد جامعه نیز لطمه می زند. 

5-2-کم فروشی 

یکی از گناهان بزرگ در اسلام کم فروشی است . قرآن در آیه 1 تا 9 از سوره "مطففین" به طور صریح، کم فروشان را تهدید کرده و فرموده است: "وای بر کم فروشان است، آنان که چون از مردم می ستانند؛ پیمانه را برای خود تمام می گیرند و هرگاه برای مردم ترازو و پیمانه می کنند، کم می کنند. [و به ایشان ضرر می زنند] آیا کم فروشان گمان ندارند که پس از مردن برای روز بزرگی برانگیخته می شوند. روزی که مردم به امر پرورگار عالمیان به پا خواهند ایستاد. چنین نیست [که پنداشتند] به درستی که نامه عمل فاجران در "سجین" است و تو نمی دانی که سجین چیست؟ مکتوبی است رقم زده شده."

همچنین، قرآن در آیه 85 از سوره "اعراف" از قول حضرت "شعیب" (ع) چنین می¬فرماید: "پیمانه و ترازو را تمام دهید و اموال مردم را کم مدهید و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید. این براى شما بهتر است، اگر با ایمان هستید. " 

امام على (ع ) نیز در بیانی دیگر فرمودند: "هر زمان که مردم کم¬فروشى کنند، خداوند آنان را به خشکسالى و قحطى و کم شدن محصول گرفتار سازد."   

نقل شده است که امیرالمؤمنین (ع) وقتی از اداره حکومت فارغ می شد به بازار کوفه می آمد و می فرمود: "ای مردم ، تقوای الهی پیشه کنید و پیمانه و ترازو را تمام دهید و اموال مردم را کم ندهید و در زمین پس از اصلاح آن، فساد مکنید. این براى شما بهتر است، اگر با ایمان هستید. " روزی مردی را در بازار دید که زعفران می کشید و آن کفه ای که در آن زعفران بود می چربانید. حضرت دانست که ترازویش درست نیست. زعفران را از ترازو برداشت و فرمود: " اول ترازویت را درست کن؛ سپس اگر می خواهی، بیشتر بده."  

لازم به یاد آوری است که کم دادنِ تعداد یک چیز در حکمِ کم دادن از طریق پیمانه و وزن است. چیزهایی که مانند پارچه و زمین به ذرع و متر داد و ستد می شود، کم دادنش کم فروشی محسوب می شود و چیزهایی که با شماره معامله می شود، مانند تخم مرغ، اگر کمتر تحویل داده شود، کم فروشی است و آنچه درباره کم فروشان گفته شد شامل او می شود. بر اساس آیه 85 از سوره "هود"، کم فروشی معنای فراگیری دارد که هر گونه کاستی در خدمات به مردم را در بر می‌گیرد.

6-2- رشوه

یکی از فسادهای اقتصادی که مانع از پیشرفت اقتصادی است، رشوه است و سبب ستم و تجاوز به حقوق ضعیفان جامعه می¬شود. از پیامبر اسلام (ص) نقل شده است که فرمود: "کسى که رشوه مى دهد و کسی که رشوه می گیرد و همچنین کسی که در این میان واسطه می شود، همه به لعنت الهى مبتلا و از رحمت او دورند. "

رشوه¬خواری در فرهنگ دینی به شدّت، تقبیح شده است. امام صادق(ع) فرمود: "رشوه در قضاوت، به منزله کفر به خداوند است."  

از آنجا که رشوه را جوامع مختلف ناپسند و شوم می¬دانند، عده¬ای برای فرار و گریز از نکوهش، آن را لابلای عبارات و عناوین فریبنده پنهان می¬کنند و حال آنکه تعبیرهایی همچون: هدیه، پاداش، تعارف، حق و حساب، انعام یا حق الزحمة تغییری در ماهیت این عمل ناپسند و غیر مشروع، به وجود نمی¬آورد.چنان که حضرت علی(ع) فرموده است: "شب هنگام، کسی به دیدار ما آمد و ظرفی سرپوشیده پر از حلوا داشت. معجونی در آن ظرف بود. چنان از آن متنفّر شدم که گویا آن را با آب دهان مار سمّی یا قی کرده¬ آن مخلوط کرده¬اند." به او گفتم: "هدیه است یا زکات یا صدقه؟ زیرا زکات و صدقه بر ما، اهل بیت پیامبر(ص) حرام است." گفت: "نه زکات است، نه صدقه؛ بلکه هدیه است. "گفتم: زنان فرزند مرده بر تو بگریند. آیا از راه دین وارد شدی که مرا بفریبی یا عقلت رفته یا مجنون شده ای یا هذیان می¬گویی؟ به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمان¬هاست به من بدهند تا خدا را نافرمانی کنم که پوست جوی را از مورچه¬ای به ناروا بگیرم چنین نخواهم کرد!" 

7-2- اسراف 

اسراف سرمایه ها را تباه می کند و یکی از موانع پیشرفت اقتصادی محسوب می شود. در قرآن کریم، واژه اسراف و مشتقات آن، با معناى واحد و مصداق هاى متعدد به کار رفته است. اسراف عبارت است از "تجاوز از حد" در هر فعلى که آدمى انجام مى دهد. هر چند بیشتر درباره خرج کردن و مصرف کردن به کار مى رود و گاه به اعتبار اندازه و کمیت گفته مى شود اسراف شد و گاه به اعتبار چگونگى و کیفیت.  

قرآن نیز در آیه 31 از سوره "اعراف "درباره اسراف می فرماید: "بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید، که خدا اسرافکاران را دوست نمى دارد." همچنین، در آیه 141 ازسوره "انعام" می خوانیم: " از میوه درختان میوه دار هنگامى که بار دادند بخورید و روز چیدن، حق [مستحقان] را بدهید و اسراف نکنید که خدا اسراف کاران را دوست نمى دارد."

در آیه 26 از سوره "اسراء " نیز چنین آمده است:"به خویشاوند حقش را بده و به مسکین و در راه مانده [نیز]، و هرگز بیهوده مال را خرج نکن ."

همچنین پیامبر (ص ) فرمود: "گروه هایى از امت من دعایشان مستجاب نمى شود... و [از آن جمله] مردى که خدا مال فراوانى روزى او سازد و او آن مال را خرج کند، سپس رو به دعا آورد و بگوید: "پروردگارا به من روزى بده. خداوند به چنین کسى مى فرماید: "مگر به تو رزقی گسترده ندادم، چرا همان طور که به تو امر کرده بودم، میانه روى نکردى و به اسراف پرداختى. در صورتى که من تو را از اسراف نیز نهى کرده بودم ؟"  

امام على (ع ) نیز در روایتی می فرمایند: "اسراف را فرو گذار و میانه رو باش"  و امام صادق (ع ) "میانه روى را چیزى می داند که خداى بزرگ آن را دوست مى دارد و اسراف چیزى است که خداى بزرگ آن را دشمن مى دارد." 

"شریح¬ بن حارث"، یکی از اصحاب امام علی (ع) در دوران خلافت حضرت علی(ع)، خانه¬ای به هشتاد دینار خرید. چون این خبر به امام (ع) رسید، او را طلبید و فرمود: "به من خبر داده اند که خانه¬ای به هشتاد دینار خریده¬ای و سندی برای آن نوشته¬ای و گواهانی آن را امضا کرده¬اند.... ای شُریح، به زودی کسی به سراغت می¬آید که به نوشته¬ات نگاه نمی¬کند و از گواهانت نمی¬پرسد تا تو را از آن خانه بیرون کرده و تنها به قبر بسپارد. ای شریح، اندیشه کن که آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشی که در آن صورت خانه دنیا و آخرت را از دست داده¬ای."  

اکنون لازم است که نگاهی به تعریف اسراف و حدود آن داشته باشیم.

امام على (ع) فرمود: "هر چه افزون بر میانه روى باشد اسراف است .  پیامبر (ص) در تفسیر آیه 67 از سوره فرقان که می فرماید : " کسانى که چون انفاق کنند نه ولخرجى مى‏کنند و نه تنگ مى‏گیرند و میان این دو [روش] حد وسط را برمى‏گزینند"، فرمود: هر کس نابجا خرج کند، اسراف کرده است و هرکس از خرج کردن در جاى لازم (بجا و درست ) امتناع کند، خسّت ورزیده است.  

همچنین از "اسحاق بن عمار "نقل است: از امام صادق (ع) پرسیدم: "آیا جایز است مؤمن ده پیراهن داشته باشد؟" فرمود: بله. پرسیدم: "بیست پیراهن چطور؟ " فرمود: "بله، جایز است و اسراف محسوب نمی شود. اسراف فقط این است که لباس نو و آبرومندانه را در جایى که باید لباس مستعمل برتن کنی بپوشی"  و نیز امام على (ع ) فرموده اند: اسرافکار سه نشانه دارد: آنچه مناسب حال او نیست می خرد، آنچه مناسب حال او نیست مى خورد، آنچه مناسب حال او نیست مى پوشد. 

اگر صرف کردن ِمال بجا و به اندازه باشد، این صرف کردنِ مال اسراف محسوب نمی شود. بنابراین، دقیق ترین ملاک اسراف چنین است: اگر صرف کردنِ مال به اندازه مناسب و در جای مناسب نباشد، این مصرف کردن اسراف محسوب می شود.

8-2- احتکار 

 یکی از فسادهای اقتصادی که مانع از پیشرفت اقتصادی است، احتکار است. "جوهری" در بیان معنای لغوی احتکار گفته است: احتکار جمع کردن و انبار کردن طعام به انتظار گران شدن است.  بسیاری دیگر از لغت شناسان شبیه همین مضمون را در مورد احتکار بیان کرده اند.   همه مسلمانان اعم از شیعه و برادران اهل سنت در اینکه قانون گذار از احتکار منع کرده است، متفق القول اند؛ ولی در اینکه آیا این نهی، نهی تحریمی است یا دلالت بر کراهت دارد، اختلاف نظر دارند. اگر کمی درباره آثار سوء احتکار دقت کنیم، می بینیم که احتکار به پیکره اقتصاد جامعه ضربه وارد می کند و نرخ کالاها را بالا می برد و مردم را از لحاظ معیشتی در تنگنا قرار می دهد. 

پیامبر اسلام (ص) در حدیثی اشاره داشته اند:" هر احتکاری که به ضرر و زیان مردم باشد و سبب گران شدن کالا شود، خیر و برکتی در آن نیست".  ایشان همچنین فرموده اند:" محتکر مشمول لعنت است و وارد کننده کالا به بازار مشمول رزق و روزی است."  

احتکار از جمله آفت¬های جدّی اقتصاد جامعه و از عوامل کاهش قدرت خرید و تأمین مایحتاج مردم است. در منابع آمده است امیرالمؤمنین(ع) با محتکران برخورد می کرد و در صورت اصلاح نشدن، آن¬ها را تنبیه می-کرد و اجناس احتکارشده را ضبط می¬ کرد. 

ایشان همچنین کارگزاران خویش را نیز برای مقابله با احتکار و برخورد با احتکار کنندگان فرمان می داد. آن حضرت به مالک اشتر در این باره نوشته اند:"بدان که در میان بازرگانان، کسانی هم هستند که تنگ نظر و بد معامله و بخیل و احتکار کننده¬اند که تنها با زورگویی به سود خود می¬اندیشند و کالا را به هر قیمتی که می-خواهند می فروشند که این سودجویی و گران فروشی برای همه افراد جامعه زیان¬بار و عیب بزرگی بر زمامدار است؛ پس از احتکار کالا جلوگیری کن که رسول خدا(ص) از آن جلوگیری می¬کرد....کسی که پس از منع تو احتکار کند، او را کیفر ده تا عبرت دیگران شود؛ امّا در کیفر او اسراف نکن. " 

بحثی که مطرح است این است که آیا احتکار با انبار کردن هر گونه خوراکی و مواد غذایی مورد نیاز مردم تحقق می یابد، یا اختصاص به مواد غذایی خاصی دارد؟ بنا بر رای مشهور فقهای شیعه، کالاهایی که احتکار در مورد آنها صادق است، محدود به گندم، جو، خرما، کشمش، روغن حیوانی  و یا این ها به علاوه روغنِ گیاهی و چند چیز دیگر است. مستند سخن ایشان چند روایت است . 

در مقابل این دسته از فقیهان که احتکار حرام را فقط در انواع خاصی از مواد غذایی محدود کرده اند، دسته ای دیگر از فقیهان، احتکار را منحصر در مواد غذایی خاصی نمی دانند و هر چیزی را که در عرف جامعه به آن مواد غذایی"طعام" گفته شود را در برگیرنده حکم حرمت می کنند. از آن جمله می توان به "ابوالقاسم خویی" اشاره کرد.  این گروه از فقیهان دلیل سخن خود را این گونه بیان کرده اند: اولا: چون موضوع حرام بودنِ احتکار در احادیث "طعام" است و طعام در عرف به هر چیزی گفته می شود که آدمی برای ادامه زندگی به آن محتاج است؛ از این رو، احتکار کردنِ هر گونه مواد غذایی حرام است.

ثانیا: روایاتی که احتکار را در غلات چهار گانه و روغن حیوانی محصور می کنند، از نظر سندی ضعیف اند. در نتیجه نمی توان از اطلاق (شمول) روایاتِ صحیح السندی که دلالت بر حرام بودن احتکار در هر گونه مواد غذایی دارند، چشم پوشی کرد.  

بنابراین، ملاک احتکار دو چیز است: الف) نیاز مردم به کالای احتکار شده. ب) اینکه فروشنده و عرضه کنند دیگری نباشد که مردم بتوانند از او کالای خود را تهیه کنند و دلیل فقهی برای شرط بودن آن دو، روایت صحیح "حلبی" از امام صادق (ع) است. حلبی گفته است: 

از امام صادق پرسیدم: آیا جایز است که مردی مواد غذایی را احتکار کند؟ ایشان پاسخ داد:"اگر مواد غذایی فراوان باشد، اشکالی ندارد و اگر مواد غذایی کم باشد به طوری که مردم در سختی باشند، این کار کراهت دارد ." 

از روایت بالا دو شرط مذکور استفاده می شود که در صورت نیاز مردم و نبودن کسی دیگر که آنها بتوانند آذوقه مورد نیاز خود را از او تهیه کنند، احتکار ممنوع است، و مى‏توان گفت: اگر در وسعت و در تنگنا بودن مردم ملاک باشد، بین طعام و غیر طعام فرقى نخواهد بود. از این رو، حرام بودن احتکار می تواند غیر طعام را هم شامل شود. شیخ "محمد حسن نجفی" نیز این دیدگاه را انتخاب‏کرده و گفته است: "ذخیره کردن هر چیزى که مورد نیاز انسان‏هاست و به آن نیاز ضروری دارند، از قبیل خوردنى، نوشیدنى، پوشیدنى و غیر اینها، مانند حکم احتکار است. حکم تحریم به زمان خاص یا جنس خاص و نوع خاصى‏از عقد، محدود نیست...؛ بلکه شاید اگر کسى جنسى را که فراوان است و مردم به آن احتیاج ندارند، احتکار کند تا بر اثر گران شدن، مردم به آن محتاج شوند، این نیزحرام باشد. حتی گاهى گفته مى‏شود که چنین‏کارى با صرف قصد گران شدن و میل به آن نیز حرام است؛ هر چند قصد ضرر زدن به دیگران را هم نداشته باشد. پس احتمال دارد برخى از موارد فوق در ردیف احتکار حرام جاى ‏گیرد."  

9-2- راکد گذاری سرمایه

یکی از فسادهای اقتصادی که مانع از پیشرفت اقتصادی است، راکدگذاری سرمایه است. از دیدگاه اسلام، مال وسیله تأمین نیازمندی ها و عامل قوام جامعه است . از نظر اسلام، گنجینه کردن و راکد گذاردن سرمایه ممنوع است. در آیه 34 و 35 از سوره "توبه" می خوانیم: 

"اى کسانى که ایمان آورده‏اید، بسیارى از دانشمندان یهود و راهبان اموال مردم را به ناروا مى‏خورند و [آنان را] از راه خدا باز مى‏دارند و کسانى که زر و سیم را راکد می گذارند و آن را در راه خدا هزینه نمى‏کنند، ایشان را از عذابى دردناک خبر بده. روزى که آن [گنجینه]ها را در آتش دوزخ بگدازند و پیشانى و پهلو و پشت آنان را با آنها داغ کنند [و گویند] این است آنچه براى خود اندوختید، پس [کیفر] آنچه را مى‏اندوختید؛ بچشید." 

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه ها می‌فرماید:"هر کس مال را کنز (گنج) کند و به خود اختصاص دهد، به خدا و پیامبرانش، در امانتی که به او سپرده شده، خیانت کرده است و اگر ثروت خود را در چرخه سرمایه‌گذاری های تولیدی و تجاری قرار دهد و به دیگران خدمت کند، هیچ گونه منعی ندارد"  ؛ بنابراین، مال و ثروت بایستی به نفع مصالح عمومی جامعه اسلامی در چرخه تولید و تجارت قرار گیرد و راکد گذاردن آن به زیان اقتصاد فرد و جامعه است. 

در روایات نیز، با اشاره به زیان های اقتصادی راکد گذاردن ثروت، بر لزوم سرمایه‌گذاری آن در فعالیت های اقتصادی سودآور، تاکید می‌شود. امام صادق(ع) فرمود: مرد پس از مرگ خود، چیزی سخت‌تر از مال راکد بر جای نمی‌نهد. راوی گوید: گفتم: آن را چه کند؟ فرمود: در خرید مزرعه و بوستان و خانه قرار دهد"  

3- جهل و نادانی

اگر بخواهیم به پیشرفت اقتصادی دست یابیم، یکی از امور ضروری تلاش برای ارتقای سطح علمی است. پیشرفت اقتصادی بدون پیشرفت علمی امکان پذیر نیست. از این رو، جهل و نادانی را باید یکی از موانع پیشرفت اقتصادی برشمرد. 

پیامبر اسلام (ص) فرمود:"خیر دنیا و آخرت، با علم حاصل می‏شود و شرّ دنیا و آخرت، قرین جهل است." همان حضرت در گفتار دیگری می¬فرماید: "هر کس جز بر اساس دانش رفتار کند، بیش از آنکه اصلاح کند، فساد به بار می‏آورد."  

امام صادق (ع) نیز فرموده اند: "کسی که بدون بصیرت و آگاهی دست به کاری زند، همانند کسی است که در بیراهه در حال حرکت است و هرچه تند تر حرکت کند، از جاده اصلی دورتر می شود."  

به علاوه پیامبر (ص) فرمود: "دانش جستن بر هر مسلمانی واجب است. بدانید که خدا جویندگان دانش را دوست دارد."  ایشان همچنین فرموده اند: "دانش را در چین بجویید، زیرا دانش جستن بر هر مسلمانی واجب است."  از این روایت بخوبی معلوم می شود که هر علم و دانشی هرچند علوم دنیوی باشد، پسندیده است، بلکه باید گفت: در این روایت مقصود از علم همان علوم دنیوی است، نه علوم اخروی؛ زیرا در آن زمان علوم اسلامی در چین وجود نداشته است.

لازم به یادآوری است، عدم رشد علمی نیز ریشه در عوامل مختلفی دارد که یکی از آنها مهم ندانستن رشد علمی و عدم احساس نیاز به رشد علمی است. بنابراین، برای حصول رشد علمی در یک جامعه باید احساس نیاز به آن در افراد جامعه ایجاد شود.

4- اهمال و تنبلی 

یکی از موانع مهم پیشرفت اقتصادی اهمال و تنبلی است. اهمال و تنبلی آثار و نتایج زیانباری دارد که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود. 

یکی از آثار و پیامدهای تنبلی این است که سبب می شود انسان کار درست و شایسته را انجام ندهد و در انجام آن کوتاهی کند. امام علی (ع) در گفتاری دیگر می فرماید: "آنگاه که همه چیز جفت گردید؛ تنبلى و درماندگى با هم جفت شدند و "فقر" محصول و ثمره¬ آن دو گردید."  یعنی تنبلی با درماندگی قرین است و حاصل این دو فقر است. 

کار و فعالیت سبب پیشرفت است و تنبلی سبب رکود و عقب ماندگی در هر عرصه اقتصادی است. امام صادق(ع) همچنین فرموده اند: "در فراهم آوردن معیشتِ خود تنبل مباش که درآن صورت سر بار دیگری خواهى شد."   تنبلی سبب می شود که بهره انسان از دنیا و آخرت اندک شود. امام کاظم (ع) می فرماید:" پدرم در سفارش خود به یکی از فرزندانش چنین فرمود:"از تنبلى و ملالت بپرهیز؛ زیرا این دو، تو را از دست یافتن به بهره¬ات از دنیا و آخرت، باز مى‏دارند." 

به طور کلی، انسان تنبل به آرزوها و خواسته های خود نمی رسد. امام صادق(ع) د راین رابطه به "سفیان ثوری" فرمود:از پیامبر(ص) چنین نقل شده است:"گروه¬هایى از امّت من دعایشان مستجاب نمى‏شود... و مردى که در خانه مى‏نشیند و مى‏گوید: پروردگارا، روزى مرا برسان و در پی روزى نمى‏رود.

خداى بزرگ به او مى‏گوید: اى بنده من، آیا راه را برای تو هموار نکردم و بدن سالم به تو ندادم، تا دنبال کار روى و روزى خود را به دست آورى؟"  پس منظور از آیات و روایاتی که از پرداختن به امور دنیا نهی می کنند، دلبستگی به دنیا و محور قرار دادن دنیا و فراموش کردن آخرت و محور قرار ندادن فضایل انسانی است؛ زیرا در اسلام، کار و تلاش در امور اقتصادی بسیار مهم و ارزشمند قلمداد شده است. در آیه 12 از سوره"جاثیه" می خوانیم: "خداست که دریا را مسخر شما گردانید تا کشتی¬ها در آن به فرمانش روان شوند و تا از فزون بخشیِ او [روزیِ خویش را] طلب نمایید و باشد که سپاس دارید."

انسان تنبل و سست و بی¬کار سبب عقب افتادگی خود و سبب بی بهره ماندن خانواده خود از رفاه می¬شو و بدون تردید او در پیشگاه خدا مسئول است. امام علی(ع) در این مورد می¬فرماید: "هر کس آب و زمین در اختیار داشته باشد و با وجود این فقیر باشد، خداوند او را از رحمتش دور می کند."  

ریشه تنبلی و اهمال کاری، درک درست نداشتن از شرایط و موقعیت است. هر کسی که درباره هر موضوعی دچار اهمال و تنبلی شود، درحقیقت شرایط و وضعیت خود را درک نکرده است. امام علی (ع) فرمود:"هرکس نادان و ناآگاه باشد، اهمال می کند." 

بنابراین، یکی از موانع پیشرفت اقتصادی اهمال و تنبلی است و ریشه اصلی اهمال و تنبلی نیز در جهل و درک درست نداشتن از شرایط و موقعیت و عدم ِدرکِ ضرورتِ تلاش کردن در امور اقتصادی است.

5- نداشتن برنامه ریزی درست و شایسته 

برنامه ریزی صحیح و شایسته برای پیشرفت در هر کاری لازم و ضروری است و بدون برنامه ریزی شایسته، ما در هیچ کاری به موفقیت دست نمی یابیم. امور اقتصادی نیز از این امر مستثنی نیست. امام علی (ع) فرمود: "با تدبیر نیکو هیچ فقری وجود ندارد."  معنای این روایت این است که اگر تدبیر درستی صورت گیرد، فقر وجود نخواهد داشت. 

این حدیث مفهوم دیگری نیز دارد و آن این است که با برنامه‏ریزی نادرست، نمی‏توان توسعه اقتصادی را انتظار داشت تا آنجا که امام علی (ع) فرمود: "برنامه ریزی بد، کلید فقر است. ‏" برنامه ریزی و حسابگری در امور زندگی آن اندازه مهم است که به تعبیر پیامبر اسلام (ص) نیمی از دست یابی به موفقیت در امور زندگی در گرو برنامه ریزی در امور زندگی است.

پیامبر (ص) فرمود: اندازه نگاه داشتن نیمى از [ اسباب دستیابی به ] معیشت است. 

امام علی (ع ) نیز در روایتی دیگر فرموده است: "قوام زندگى به آن است که بخوبى در امور زندگانی اندازه گیری کنی و ملاک زندگى آن است که خوب برنامه ریزى کنى." 

امام باقر (ع ) نیز با بیانی دیگر فرموده اند: همه کمال در سه چیز است: "تفقه در دین، صبر بر مصیبت و حسابگری و برنامه ریزى در معیشت. "  

بنابراین،کوته بینی و آینده نگری نداشتن و نداشتن برنامه ریزی اصولی در امور معیشتی یکی از موانع پیشرفت اقتصادی است. مردمی که منافع کوتاه مدت را ببینند و قدرت دیدن منافع دراز مدّت را نداشته باشند، برای آینده خود تدبیر و برنامه ریزی ندارند و از این رو از پیشرفت باز می مانند. 

6- خود کم بینی و نداشتنِ اعتماد به نفس

یکی از موانع پیشرفت اقتصادی خود کم بینی و نداشتن اعتماد به نفس است. اعتماد به نفس فضیلتی است که نباید آن را با نخوت و خودپسندی اشتباه کرد. در اعتماد به نفس تکیه بر واقعیت ها و تصویر منطقی از خویشتن است، در حالی که در خودپسندی تصویری افراطی و اغراق آمیز وجود دارد و هرگز تصویر ذهنی با واقعیت انطباق ندارد. بر این اساس، اسلام نخوت و خودپسندی را حاصل نارسایی عقل و عامل انحطاط فکر و اندیشه و سد راه ترقی و کمال دانسته و به شدت محکوم کرده است. امام علی (ع) فرمود: "خودپسندی مانع پیشرفت انسان است"  .

انسان واقع بین و ژرف اندیش به میزان توانایی خویش اعتماد به نفس دارد و از نارسایی ها وکاستی ها غفلت نمی ورزد. خودخواهی و خودخودپرستی دایره افکار را محدود و طبع انسان را به رذالت و پستی می کشاند، در حالی که خودباوری آدمی را به فروتنی و از خودگذشتگی سوق می دهد. 

انسان مؤمن دو صفت اعتماد به نفس و تواضع را توأمان در خود جمع می کند، همان طور که امام علی(ع) در توصیف مؤمن فرمود:"روح مؤمن از سنگِ سخت محکم تر است، در حالی که در رفتار با مردم از بندگان زر خرید افتاده تر است." ممکن است گمان شود که اعتماد به نفس با اعتماد به حق و توکل منافات دارد؛ در حالی که در معنای "اعتماد به نفس" نفیِ اتکای به خدا لحاظ نشده است. همچنین، در توکل نادیده گرفتن توانایی های فردی و ضعف نفس لحاظ نگردیده است. انسان مؤمن با اینکه از سرمایه اعتماد به نفس برخوردار است، اما هرگز خود را بی نیاز از خداوند نمی داند؛ بلکه تدبیر همه امور را در دست قدرت بی انتهای پروردگار می بیند. توکل ،نقطه مقابل تکیه کردن بر غیر است. در این رابطه امام صادق(ع) می فرماید: بی نیازی و عزت در حرکت اند و هنگامی که محل توکل را بیابند، در آنجا وطن می گزینند." 

در منابع نقل شده است که پیامبر(ص) از جبرئیل پرسید: "توکل چیست؟" وی پاسخ داد: "علم به اینکه مخلوق نفع و ضرری نمی رساند و بنده ای که مأیوس از کمک دیگران باشد برای غیر خدا کاری انجام نمی دهد، به غیر از خدا امید نمی بندد، از غیر خدا نمی ترسد و به غیر خدا طمع نمی ورزد "  

بنابراین، توکل بر خدا می تواند سبب افزایش اعتماد به نفس و تقویت آن باشد، چون در سایه توکل، آدمی از وابستگی ها نجات می یابد و قدرت روحی و مقاومت او در برابر مشکلات بالا می رود. کسی که قلبش سرشار از عشق به خداست، سرچشمه تمام قدرت ها و نیروها را خدا می داند و در آنجا که بر انجام کاری خود را توانا می بیند، باز مؤثر اصلی را خدا می داند و لحظه ای از این باور قلبی غفلت نمی ورزد. تعجب از بعضی نویسندگان است که می گویند: اسلام اعتماد به نفس را تأیید نمی کند و آنچه ر ا اسلام بدان بها می دهد، اعتماد به خداست. 

این نویسندگان گاهی به بیانی از مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه "آیا نمی بینی آنان را که خودستایی می کنند"  متوسل شده اند که ایشان نوشته است: اعتماد به نفس که بعضی از نویسندگان ما به تقلید از غربی ها جزء فضایل انسانی دانسته اند در دین وجود ندارد. قرآن فقط اعتماد به خداوند را می شناسد.  ایشان از کلام دیگرِ مرحوم علامه غفلت کرده اند که به طور صریح، اعتماد به نفس را تأیید کرده است، آنجا که نوشته است: هر فرد مسلمانی باید به نفس خود اعتماد داشته باشد، از موهبت استقلالی که خدای متعال به وی داده استفاده کند، وسایلی را که به وی ارزانی داشته به کار اندازد و راه زندگی را بپیماید، نه اینکه به دیگران امید بسته و هر روز شریکی برای خدا بگیرد و بت تازه ای بتراشد. خادم باید بداند که نان خود را می خورد، نه نان مخدوم را…. انسان آزاد نباید جز خدا به کسی امید بسته و کرنش کند وگرنه در باطن همان پستی و بردگی شرک را خواهد داشت که بت پرستان در ظاهر دارند.  تمام نکته در جمله پایانی است که ایشان اعتماد به نفس مورد تأیید اسلام را تعریف کرده است، آنجا که نوشته است: مراد از اعتماد به نفس این است که انسان در زندگی لیاقت ذاتی خود را به کار بیندازد و به امید دیگران ننشیند، نه اینکه از خدای تعالی بریده، خود را مرجع و منبع هر امید و آرزو و مؤثر حقیقی بداند.  

7-ناامنی

امنیت از نیازهای اولیه و خواسته های به حق جامعه بشری به حساب می آید؛ زیرا در سایه امنیت، شکوفایی استعداد ها و رشد و بالندگی تمدن ها محقق می شود و در صورت فقدان امنیت، تمدن ها به زوال می گراید.

امنیت، در یک مفهوم عینی به فقدان تهدیدها نسبت به ارزش های اکتسابی اطلاق می شود و در یک مفهوم ذهنی، براساس فقدان دلهره و نگرانی از به مخاطره افتادن ارزش ها و توانمندی های لازم اطلاق می شود.

در حقیقت می توان گفت: از منظر قرآن کریم، امنیت یک مفهوم وسیع دارد که شامل تمام حوزه های زندگی انسان (مادی و معنوی، فردی و اجتماعی، داخلی و خارجی، سیاسی و اقتصادی، و... ) می شود. قرآن مقوله امنیت را در موارد گوناگونی مطرح کرده و اهمیت و ضرورت آن را به عنوان سنگ زیرین مؤلفه های تکامل و پیشرفت انسان در شئون مختلف معرفی می کند. تأکید و توجه قرآن به مقوله امنیت، نشان دهنده این واقعیت است که رشد و توسعه و شکوفایی در تمام حوزه های زندگی جز در سایه امنیت و آرامش امکان پذیر نخواهد بود. حضرت ابراهیم (ع) در مقطعی چنین درخواست می کند:"خدایا؛ این شهر را امنیت بخش و به مردمان آن، از میوه ها روزی گردان"  همچنین عرض می کند:"پروردگارا، این شهر را امنیت بخش و فرزندانم را از پرستش بت ها دور نگاه دار." 

در آیه اول، پیش از رزق و روزی و مسائل اقتصادی، مسئله امنیت را مطرح می سازد و درخواست می دارد که شهر را امنیت بخشد و با عطف مسایل اقتصادی به مسئله امنیت گوشزد می کند که یکی از مباحث امنیت شهر بُعد اقتصادی است. البته، با این روش بیان می دارد که یکی از مؤلفه های امنیت، امنیت اقتصادی است، نه تمام آن. از این رو، با "واو عطف" آن را بیان می دارد. 

بنابراین با این دو آیه می توان چنین استنباط کرد که از شاخص های مهم امنیت، مسئله رفاه اقتصادی (آسایش) و امنیت روحی- معنوی (آرامش) است. 

مؤلفه دیگری که در قرآن به عنوان شاخصه امنیت مطرح است، "امنیت جانی" است. قرآن در تبیین "امنیت شهر مکه" و یادآوری این نعمت می فرماید: "آیا ندیدند که ما حرم امنی را برای آن قرار دادیم، درحالی که مردم را درپیرامون آن(بیرون این حرم) می ربایند. آیا به باطل ایمان می آورند و نعمت خدا را کفران می کنند؟" و در جای دیگر می فرماید:"آن ها گفتند: اگر ما هدایت را همراه تو پذیرا شویم، ما را از سرزمین مان می ربایند، آیا ما حرم امنی در اختیار آنها قرار ندادیم که ثمرات هرچیزی از شهر و دیاری به سوی آن آورده شود."  

از دیگر مؤلفه های امنیت، امنیت از ترس است که شامل ترس وخوفِ از دست دادن جان و مال و آبرو و دین می شود. این ترس، آرامش را از انسان می گیرد؛ ولی وقتی انسان احساس امنیت کند، آرامش نیز پدید می آید. قرآن به اهل مکه می فرماید:"شکرگزار این نعمت باشید."  

امنیت را باید مقدمه و پیش نیاز پیشرفت اقتصادی به حساب آورد، زیرا در صورت وجود نا امنی مجال پیشرفت حاصل نمی شود. از این رو، ناامنی اقتصادی و اجتماعی و روانی از موانع پیشرفت اقتصادی محسوب می شود. 

8- مسئولیت پذیر نبودن افراد در قبال امور دنیوی جامعه

یکی از ویژگی های افراد ژرف اندیش و آگاه این است که برای کمال مادی و معنوی جامعه خود تلاش می کنند و افرادی وظیفه شناس اند. در حقیقت مسئولیت در جایی مطرح است که انسان دارای آگاهی و قدرت تشخیص و همچنین دارای اراده و قدرت انتخاب باشد. در انتهای آیه 93 از سوره ی "نحل" می خوانیم: " قطعا شما در برابر اعمالی که انجام می دهید، مسئولید". هرکس بر اساس عهد و پیمان ها و وظایف خود مسئولیتی متناسب با آنها دارد. 

در آیه 6 از سوره "اعراف" نیز می خوانیم: "قطعا از مردمی که پیامبران بر آنها فرستاده شده اند، بازخواست خواهیم کرد و از پیامبران نیز بازخواست می کنیم." به علاوه هر عضوی از اعضای انسان مسئولیت خاص خود را دارد و انسان باید مراقب باشد که وظایف مربوط به آن عضو را انجام دهد.

نکته مهم اینجاست که انسان فقط در قبال امور معنوی مسئولیت ندارد، بلکه در قبال دنیا و امور مادی نیز مسئول است. "على بن عبدالعزیز" گفته است: امام صادق (ع) فرمود:"عمر بن مسلم "چه کرد؟ 

گفتم : فدایت شوم، او به عبادت پرداخته و تجارت را ترک کرده است. فرمود:"بیچاره او، آیا نمى داند که آدم بیکار دعایش مستجاب نمى شود؟ همچنین "گروهى از اصحاب رسول خدا (ص) هنگامی که این آیه نازل شد:"هر کس از تقوای الهی پیشه کند، خدا براى او راه رهایى قرار مى دهد و از جایى که گمان نمى برد، به او روزى مى رساند، براى او راه رهایى قرار مى دهد و از جایى که گمان نمى برد به او روزى مى رساند" ؛ دکان هاى خود را بستند و به عبادت پرداختند و گفتند: "روزى ما خواهد رسید"؛ چون پیامبر (ص) این خبر را شنید، ایشان را نزد خود خواست و فرمود: "چه چیز شما را بر این کار واداشت؟

"گفتند: اى رسول خدا، خداوند رساندن روزى ما را کفالت کرد و از این رو به عبادت پرداختیم". ایشان فرمودند: "هر کس چنین کند دعایش مستجاب نخواهد شد؛ در پی کار بروید."  یکی از اصحاب امام صادق (ع) نقل کرده است که نزد امام صادق (ع ) نشسته بودیم که "علاء بن کامل" وارد شد و رو به روى آن حضرت نشست و گفت: "دعا کنید تا خدا به من رزق و روزیِ فراخ بدهد." امام صادق (ع) فرمود: من براى این دعا نمى کنم، در پی کار برو، همان گونه که خداى بزرگ به تو امر کرده است.  

"ابن عباس"نقل کرده است که گاه افرادى نزد پیامبر اسلام مى آمدند. وقتى حضرت ایشان را مى دیدند، مسرور و شاد می شدند و از شغلشان مى پرسیدند. اگر مى گفتند: کارى ندارند، حضرت مى فرمودند:"از چشم من افتادند."  

همچنین شخصی نزد امام صادق (ع) رفت و گفت: "همسایه خوبى پیدا کرده ایم؛ پیوسته نماز مى خواند، روزه مى گیرد و خیلى آدم خوبى است."حضرت پرسید:" چه کسى زندگى او را تأمین مى کند؟ "گفت:"برادرش". امام صادق (ع) فرمود:"برادرش از او عابدتر است و این برادرش است که همه زندگى اش را به عبادت مى گذراند." 

"فضیل بن یسار" نیز در روایتی گفته است: امام صادق (ع ) به من فرمود:"چکار مى کنى؟" گفتم: "این روزها کارى نمى کنم. "ایشان فرمودند: "چنین است که اموالتان از دست مى رود" و وی از کار نکردن من سخت ناراحت شد.  

 پس معلوم مى شود عبادت فقط این نیست که انسان نماز و روزه و اعمال عبادی را انجام دهد. کسب و کار حلال هم از دیدگاه اسلام، نوعى عبادت تلقى شده است و بی مسئولیتی در قبال امور مادی خود، خانواده و جامعه یکی از موانع پیشرفت اقتصادی است. 

9- مدیران نالایق

یکی از موانع پیشرفت اقتصادی وجود مدیران نالایق است. برای پیشرفت اقتصادی علاوه بر اینکه هر امری باید در جای مناسب قرار گیرد، ضرورت دارد که هر کس نیز در جایگاه مناسبش قرار گیرد. حضرت علی (ع) مدیریت و اداره جامعه را به سنگ آسیاب و محور آن تشبیه کرده است و بیان کرده است که همچنان که سنگ آسیاب فقط حول محور خود به گردش در می آید و در صورت بزرگ تر بودن سنگ یا کج بودن محور، سنگ نمی چرخد و در صورت ضعیف بودن، می شکند؛ مدیران جامعه نیز محورهای جامعه اند که باید هر کدام برای آن کار مناسب بوده و از توان، خلاقیت و شایستگی لازم برخوردار باشند.  

از بُعد دیگر، هر کارگزار و مدیری باید دارای خصوصیاتی متناسب با نوع کار و متناسب با محدوده کاری و میزان مسئولیتش باشد. هرچه میزان شایستگی یک مدیر در کار خاص خود بالاتر باشد، تخصص او در آن کار بیشتر است. شایستگی هر کاری مخصوص به خود آن کار است. به طور مثال، یک مدرس خوب لزوما نمی تواند یک وزیر خوب باشد، همان طور که یک استاندار خوب نمی تواند یک استاد خوب باشد؛ چون هر کدام از این ها فقط در حیطه تخصصی خود خوب عمل می کنند. 

امام علی (ع) در مورد سوء مدیریت فرمود: "آفت کارهای [شایسته] ناتوانی کارگزاران است."  

امام علی (ع) در روایتی دیگر نیز، فرموده است: "کارها را بدست افراد متخصص و خبره بسپار". 

اگر کارگزاران عاجز و ناتوان باشند و از عهده امور، آن طور که شایسته است برنیایند، کارها رو به فساد و تباهی می رود و امور به جای اصلاح و پیشرفت سیر قهقرایی می پیماید. همچنین آیات و روایات متعددی مؤمنان را از سپردن کارها به غیر متخصّصان و ناآگاهان باز داشته است. در قرآن کریم می خوانیم: 

"اموال خود را، که خدا مایه سامان یابی زندگی شما قرار داده است، در اختیار سفیهان قرار ندهید." 

امام صادق(ع) نیز غیر متخصّصان دخالت کننده در امور را در شمار خیانت پیشگان قرار داده است؛ زیرا هر دو سرمایه های ملی را نابود می کنند.  آن حضرت همچنین به ناشایستگانی که امور مسلمانان را به عهده گرفته اند، هشدار می دهد.  

10- اختلاف و نزاع 

نزاع ها و اختلافاتی که به دشمنی و سستی منجر می شود، یکی از موانع پیشرفت اقتصادی است. بیگمان پیشرفت اقتصادی در سایه همدلی و همکاری افراد مختلف جامعه فراهم می شود و نزاع ها و اختلافات و کینه ها سبب می شود که امور اقتصادی و فرهنگی و ... سامان پیدا نکند. 

قرآن در آیه 65 از سوره "انعام" تفرقه و اختلاف را در ردیف عذاب های آسمانی عنوان کرده و می فرماید: "بگو او تواناست که از بالاى سرتان یا از زیر پاهایتان عذابى بر شما بفرستد یا شما را گروه گروه به هم اندازد [و دچار تفرقه سازد] و عذاب بعضى از شما را به بعضى [دیگر] بچشاند. بنگر چگونه آیات [خود] را گوناگون بیان مى‏کنیم. باشد که آنان بفهمند."

همچنین در بخشی از آیه 46 از سوره "انفال" نیز می خوانیم: "با یکدیگر نزاع و کشمکش نکنید تا سست نشوید و قدرت شما از میان نرود و شکیبایی کنید که خداوند با صابران است."

تنازع که در این آیه از آن سخن به میان آمده است، بدین معناست که دو یا چند نفر که از نظر فکر و سلیقه و... اختلاف دارند، یکدیگر را بکوبند تا اینکه یکی از آنها پیروز شود. معلوم است که ثمره تنازع جز پراکندگی و سستی و ضعف چیز دیگری نیست. پس اگر در برخی روایات می خوانیم: "اختلاف امتی رحمة" مقصود اختلافی نیست که به نزاع و دشمنی منجر شود، بلکه اختلاف نظری است که سبب رشد و تعالی اندیشه و فرهنگ و اقتصاد و ... شود. یکی از معانی واژه اختلاف در زبان عربی "پشت سر هم آمدن" است که باید به آن توجه شود.

البته، برخی گفته اند که روایتِ "اختلاف امتی رحمة" روایتی جعلی است. اگر از سلسله سند روایت اغماض کنیم، باید بگوییم که از نظر محتوا و مضمون این روایت محملِ صحیحی دارد. در آیه 118 از سوره "هود" می خوانیم:

"و اگر پروردگارت مى‏خواست، همه مردم را یک امت (بدون اختلاف) قرار مى‏داد؛ ولى آنها همواره مختلف اند." این آیه تصریح دارد که اختلاف نظر همواره وجود خواهد داشت و امکان اینکه همه اندیشمندان به نقطه نظر واحد دست یابند؛ وجود ندارد و همگی در امور جزیی نقطه نظرهای مختلفی دارند و این اختلاف و گوناگونی آراء سبب رشد و پویایی و تعالی می شود. مردمان از لحاظ استعداد و زاویه دید با هم تفاوت دارند و این تفاوت در استعداد و گوناگونی زاویه دید و ... سبب گوناگونی آراء و گوناگونی نقطه نظرها می شود. 

همچنین در آیه 22 از سوره "روم" می خوانیم: " از نشانه های او آفرینش آسمان ها و زمین و اختلاف زبان ها و رنگ هاى شماست. در این موضوع نشانه‏هایى براى جهانیان است."بنابراین، اختلافی که امری نامطلوب است اختلافی است که بازدارنده و تباه کننده باشد، نه اختلاف نظری که سبب شکوفایی و رشد و پیشرفت می شود. 

11- نظارت نکردن بر امور اقتصادی

یکی از موانع پیشرفت اقتصادی نظارت نکردن بر فعالیت های اقتصادی صاحبان سرمایه است. سرمایه داران و دست اندارکاران امور اقتصادی گاهی به سوء استفاده و سود جویی می پردازند و سبب تورم و گرانی می شنود یا کالاهایی بی کیفیت تولید می کنند و اجناس تقلبی به دست مصرف کنندگان می رسانند. از این رو، حکومت اسلامی موظف است که بر فعالیت های اقتصادی کسانی که در این زمینه فعالیت دارند (تولید کنندگان و فروشندگان) نظارت داشته باشد. در سیره امام علی (ع) نیز می خوانیم که آن حضرت نیز این گونه رفتار می کرده اند. 

امیرالمؤمنین (ع) خود در حالى که تازیانه اى در دست داشت، در بازار راه مى رفت و کم فروشان و خلافکاران اقتصادى را مجازات مى کرد. آن حضرت همچنین بخشنامه اى براى استانداران خود فرستاد که بازار را کنترل و محتکرین را مجازات کنند.  

"کلینى" نیز در روایتی از امام باقر (ع) نقل کرده است: هر روز صبح امیرالمؤمنین (ع)، در حالى که تازیانه ای در دست داشت از منزل بیرون می آمد و در بازار کوفه قدم مى زد و مردم را نصیحت مى کرد، و با صداى بلند رهنمودهایى مى داد. مردم تا صداى حضرت امیرالمؤمنین على (ع) را مى شنیدند هر چه در دست داشتند بر زمین مى نهادند و گوش مى کردند. سپس به جایگاه خود باز مى گشت تا به مشکلات مردم رسیدگى کنند.  

امام على (ع) در جاهایى که خود حضور نداشت، افرادى را براى نظارت بر کارکرد اقتصادى و تجارى بازاریان مى گمارد تا کسى نتواند سوء استفاده کند. به عنوان مثال، آن حضرت "ابن عباس" را به عنوان قاضى و ناظر به "بصره" گسیل داشت  و "على بن اصمع" را بر "بارجاه"  گماشت  و به "رفاعه بن شداد"، قاضى منصوب خود در اهواز نامه اى نوشت و در آن امر کرد که "ابن هرمه" را از بازار بردارد و شخص دیگرى را متولى بازار کند.  

این قبیل از امور دقت و نظم آن حضرت را در نظارت بر بازار نشان می دهد چنانچه امام على (ع) "عمرو بن امیه ضمرى" را سرپرست نامه رسانان و "قنبر" را بر دامداران و... منصوب کرد. 

با بررسی و تحلیل آیات قرآن و روایات منتسب به ائمه اطهار (ع) که از اعتبار سندی صحیح برخوردارند، متوجه می شویم که کسب روزی حلال و ثروتی که باعث کمک به خلق به عنوان عیال الله شود، نه تنها مذموم و نکوهیده نیست؛ بلکه عین ثواب و اقدامی پسندیده است که رضای خدا در دنیا و آخرت را به همراه خواهد داشت. باید سعی کنیم که با ارائه نگاه حقیقی و واقعی دین به موضوعات اقتصادی، تابوهای خود ساخته در افکار عمومی نسبت به افزایش ثروت، رفاه اجتماعی و آبادانی و توسعه را شکسته و بنایی نو بر پایه احترام به فعالیت های اقتصادی، تولید ثروت و افزایش اشتغال که به دنبال آن زدودن چهره فقر از جامعه را به همراه دارد، بنا کنیم. این موضوع به همت تمامی نهاد های حکومتی و دینی نیاز دارد و پیشگامی رسانه ها در توجیه افکار عمومی و کاشتن افکار صحیح در ذهن نسل های جدید را بیش از پیش می طلبد. 

نویسنده: مهدی خسروشاهی- کارشناس ارشد رسانه