واقعیت آن است که اگر ملتی بخواهد فرهنگی نو و رفتار جدیدی را بپذیرد، نشانههای پذیرش آن حرکت تازه باید در تمام شئون آن ملت نمود پیدا کند. بهعنوان مثال در تبلیغاتی که از رسانههای جمعی پخش میشود، در مراکز آموزشی و فرهنگی نظیر مدارس و دانشگاهها، خیابانها، مراکز خرید و از همه مهمتر در خانوادهها. خانواده اولین گروهی است که افراد در آن نقشهای خاص خود را دارند و جالبتر آنکه در همین گروه نخستین است که ابتداییترین نشانههای شکلگیری و پذیرش یک فرهنگ جدید پایهریزی میشود.
اینکه دولتها سالانه در پی آن هستند که درصد ضریب نفوذ بیمه در کشور را رو به بالا جابهجا کنند دردی را دوا نمیکند. پذیرش بیمه برای مردم باید به یک حرکت فرهنگی تبدیل شود. حرکتی که جلوههای آن در تمام جنبههای زندگی افراد جامعه بهراحتی قابل لمس باشد. اگر ما قانونی وضع کنیم و بهواسطه آن مردم جامعه ملزم به خرید بیمه شوند بهتر است یا کاری کنیم که خودشان به اهمیت بیمه در زندگی روزمره پی برده و داوطلبانه به سمت آن گرایش پیدا کنند؟ اگر واقعا در پی فرهنگسازی هستیم، باید آموزش و آگاهی را در راس امور قرار دهیم. باید به دنبال افزایش ضریب نفوذ بیمه در کشور از طریق بیداری و آگاهسازی مردم باشیم. اگر کمی از کلانشهرها فاصله بگیریم و به روستاها و شهرهای کوچکتر سری بزنیم و با مردم در مورد بیمه صحبت کنیم، به این نتیجه میرسیم که مردم واقعا درک صحیح و واقعی از بیمه ندارند. هنوز خیلیها هستند که نمیدانند اگر بیمهنامه مخصوصی داشته باشند، میتوانند خود و داراییشان را هنگام بروز رخدادهای طبیعی نظیر سیل یا زلزله ایمن نگاه دارند. میتوانند غم و اندوه نگاه کردن به سوختن داراییشان را در میان شعلههای آتش به شادی جبران پس از آن تبدیل کنند.
میتوانند برای کودکانشان در بزرگسالی سرمایه و توشه کسبوکار ذخیره کنند، اما واقعا جای سوال دارد که چند درصد از شهروندان از این موارد اطلاع دارند؟ بهعنوان مثال در زلزله اخیر کرمانشاه یا قبلتر از آن در حادثه ساختمان پلاسکو و مواردی از این دست، چند درصد افراد با کمی هوشیاری و آیندهنگری، اموال و دارایی خود را در مقابل این قبیل بلایا بیمه کردند و چند درصد پس از رخ دادن فاجعه به فکر خرید بیمهنامه افتادند؟ چرا حتما باید حادثه به سراغمان بیاید و بعد از آن به فکر جبران برآییم؟ اینکه رشد بیمه در کشور از ۱/ ۳ درصد به ۴ یا ۵ درصد افزایش یابد یک حرکت فرهنگی به حساب نمیآید. حرکت فرهنگی آن است که اگر به موجب قانون داشتن بیمهنامه الزامی نباشد، در آن هنگام ببینیم که چند درصد افراد جامعه داوطلبانه نسبت به تهیه آن اقدام میکنند.
در بسیاری از کشورهای دنیا که هماکنون دارای جایگاهی مناسب در رشد ضریب نفوذ بیمه هستند، مردم بیمه را جزئی از سبد اقلام ماهانه خود بهشمار میآورند و ماهانه یا سالانه بخشی از درآمد خود را به آن اختصاص میدهند. در این کشورها شما میتوانید بهراحتی تبلیغات انواع بیمه، نظیر بیمههای زندگی و غیر زندگی را در محیط اطراف خود و بهخصوص در فضای مجازی مشاهده کنید. در این کشورها چشم شما کمتر به تبلیغاتی نظیر خوردنیها و شویندهها میافتد و بیشتر تبلیغات از نوع آگاهی و هوشیاری در مورد موضوعی خاص نظیر توجه شما به آیندهنگری یا ذخیره زمان است. یکی از مزایای بیمه نیز بهنوعی ذخیره زمان است. زمانی که در آینده و در بزنگاههای زندگی به دادمان خواهد رسید. برای نمونه در کشور هندوستان که بیشتر مردم در فقر بهسر میبرند، بیمههای زندگی در اوج است. حال آنکه در کشور ما که از بسیاری جهات غنی است، مردم در فقر آگاهی داشتن آن به سر میبرند. پیشنهاد من برای شهروندان در افزایش آگاهی خود و خانوادههایشان است. باور کنیم که تا چیزی را از دل و جان نپذیریم، دیگر اعداد و ارقام معنایی ندارد. باید برای یک بار هم که شده چشمهایمان را بشوییم و آیندهنگری را جور دیگری تجربه کنیم و آن را به کودکانمان آموزش دهیم. بیمه یعنی آیندهنگری. آیندهنگری و انتخاب عاقلانه را فرهنگسازی کنیم.